خردمندی به یک معنا، آیندهنگری است. این که سرانجام و سود و زیان یک رفتار چیست. همچنان که افق دید، از نوک بینی تا چند کیلومتر دورتر فرق میکند، قابلیت آیندهنگری در افراد هم متفاوت است.
این دو حکمت از امیر مومنان(ع) است که فرمود «اذْکُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ. بریده شدن خوشیها و برجاى ماندن پیامدها را به یاد داشته باشید»؛ و «اِرْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ. نگاهت را به انتهای سپاه دشمن (خیمه فرماندهی) بینداز». در هدفگذاریهایی که پای تعامل با دشمن در میان است، باید راهبرد حریف را کاوید و از معاملهای که شیرینی موقت و خسارتهای ماندگار برجا میگذارد، پرهیز کرد.
توافق برجام که در سال 94 با غفلت از راهنماییها و هشدارهای رهبر معظم انقلاب تدارک شد، از آیندهنگری بهعنوان اقتضای عقلانیت فاصله داشت. برخی دولتمردان سابق بعدها به دفعات اذعان کردند که پیشبینی نمیکردند آمریکا توافق را زیر پا بگذارد یا از آن خارج شود. توافق چنان نامتوازن و فاقد ضمانت تنظیم شده که آمریکاییها، از روز اول به نقض آن پرداختند؛ و سپس خارج شدند، بدون اینکه هزینهای بپردازند. این خطای نابخشودنی، عبرت بزرگی است که - ولو در مقیاسهای کوچکتر- نباید تکرار شود. برجام، دستمالی و پایمال شد؛ چون برخی مدیران ما اصرار داشتند برنامه غرب را نفهمند. از خط نفوذ و خیانت که بگذریم، افراد خوشبین تصور میکردند یک توافق (ولو نیمبند) تا مدتها از تنشها و فشارها میکاهد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد و پیشبینی هم میشد، تشدید فشارها و بهانهجوییهای غرب بود.
دیپلماتهای آمریکا و اروپا، پای میز مذاکره ادعا میکردند که میخواهند درباره عدم انحراف برنامه هستهای ایران آسوده خاطر شوند، اما طراحیشان چیز دیگری بود. یک سند در اینباره، سخنان «جان ساورز»، (رئیس وقت سرویس جاسوسی MI۶) در اواخر مهرماه ۱۳۹۴ است که پس از شروع انجام تعهدات ایران ظرف دو ماه، به CNN گفت: «توافق هستهای، ظرف ۱۵ سال، ایران را به کشوری میانهرو تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایههای انقلابی به کشوری نُرمالتر قرار دارد. اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. ما نیاز داریم صبر استراتژیک داشته باشیم تا به آن فرصت دهیم در ۱۵- ۱۰ سال آینده توسعه یابد و ایران را به کشوری نُرمال تبدیل کند». آنها به توقف ۹۵ درصد برنامه هستهای ایران قانع نبودند بلکه میخواستند موتور قدرت ساز انقلاب اسلامی را خاموش کنند
سند دوم، اظهارات «ریچارد هاویت»، تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران است که سوم آبان ۱۳۹۵ گفت:
«توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر در ایران را ازسر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار
بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود... اکنون اروپا در ایران نفوذ دارد، ولی آمریکا فاقد آن است. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم». اروپاییها در همین دوره، سرگرم حمایت از تروریستها در سوریه و عراق، و جنایتکاران سعودی علیه ملت یمن بودند.
مصاف غرب با ما، فرابرجامی است و در قالب تنگ برجام نمیگنجد. به همین دلیل هم به برجام، صرفا بهعنوان ابزار کانالیزه کردن و محاصره واقعی ایران مینگریستند. کاری را که تحریمهای فلجکننده
(و فشار حداکثری) نتوانست انجام دهد، برجام و توافقهای مشابه باید انجام میداد: واداشتن ایران به خودزنی، بر اساس دستکاری در محاسبات. کلیت برجام به سمت منافع غرب فرو غلتید، چرا که طرف آمریکایی گفته بود «توافق نکردن بهتر از توافق بد است»؛ اما در این طرف، وزارت خارجه ما، با به خدمت گرفتن چند هنرمند ادعا میکرد «هیچ توافقی، بدتر از عدم توافق نیست»! برجام در چنین نامعادله عجیبی، عبرت جهانیان میشد.
آیندهنگری و آیندهپژوهی درباره برجام و مذاکرات مبتنی بر آن، همچنان اهمیت دارد. جا دارد متولیان امر، با دعوت کارشناسان مختلف، شبیهسازی و آیندهنگری کنند که شرایط در صورت احیای برجام -بدون چارهجویی درباره منافذ آن- ظرف سه یا شش ماه بعد (و نه حتی دو سال آینده) چگونه خواهد بود؟ آیا مثلا ایران میتواند بدون دردسر، تجارت داشته باشد یا این که تنشها و فشارها، در حد مقدور غرب شدت مییابد؟ این بازی برخلاف تلقی دولت سابق، بازی بُرد- بُرد نیست. بلکه غرب، سود خود را در باخت ایران و گرفتن امتیازات جدید از این طریق میبیند. به همین دلیل، اگر مسائلی مانند دریافت تضمین محکم، لغو پایدار تحریمها و بستن پرونده PMD، تعیین تکلیف نشده باشد، میتواند مقدمهای برای تشدید فشار باشد. قطعا انتظار دروغینی که غربگرایان درباره عواید نجومی احیای برجام ساختند، ما به ازای واقعی ندارد، چنانکه قبلا هم نداشت و موجب سرخوردگی عمومی شد.
توافق بدون لغو موثر و پایدار تحریمها (گرفتار شدن در بازی برچسب تحریمها)، اخذ تضمین معتبر (مانند نگهداری مواد غنی شده در ایران تحت نظارت آژانس)، تعیین غرامت چند سال عهدشکنی آمریکا، و بسته شدن پرونده PMD، فاجعه دوبارهای را بر پایه برجام رقم میزند. افق چنان توافقی روشن است: آمریکا مجددا عضو برجام میشود و به مکانیسم ماشه دسترسی پیدا میکند؛ قیمت نفت با سقوط ۲۰ تا ۳۰ دلاری روبهرو میشود؛ و سپس، آمریکا در مدت زمانی کوتاه، دبّه میکند و بازی مار و پله را به نقطه صفر برمیگرداند و حال آن که ضعیفترین دوران خود در ۷۰ سال اخیر را سپری میکند.
فرسایشی کردن مذاکرات از سوی غرب، نباید ما را از اولویتهای خود غافل کند. مذاکرهکنندگان دولت سابق، همه امتیازات را به شکل نقد و برگشت ناپذیر واگذار کردند، اما امتیازات نسیه، یا ناپایدار و نقضپذیر را گرفتند. نگاه آمریکا به تعلیق تحریمها موقتی (سه تا شش ماهه) است؛ به نحوی که بحران اقتصادی را پشت سر بگذارد و نیاز اورژانسی برای پایین کشیدن قیمت حاملهای انرژی را برطرف کند و سپس بتواند شیطنتهای جدید را از سر بگیرد. بسیار محتمل است که واشنگتن ظرف مدت کوتاهی، در مقابل دسترسی ایران به درآمدهای نفتی یا دیگر سازوکارهای بانکی و مالی جهانی کارشکنی کند و تهدید و کارشکنی علیه سرمایهگذاری میانمدت و بلندمدت شرکتها در ایران را از سر بگیرد. طبیعی است که دوره کوتاه سه تا شش ماهه صرفا میتواند اقتصاد در حال خروج ایران از وضعیت شرطیسازی را به شرایط سالهای ۹۹-۱۳۹۸ برگرداند.
فارغ از این که دولت آمریکا وعده میدهد چه حجمی از تحریمها را تعلیق کند، اصرار دولت بایدن بر ندادن «تضمین»، مسئله مهمتری برای راستیآزمایی است. دولت بایدن نمیخواهد و نمیتواند از طرف دولت بعدی آمریکا تضمین بدهد، اما ضمنا به اعتبار عهدشکنیهای پیاپی و پسابرجامی دولت دموکرات اوباما، وعده دولت بایدن درباره دوره دو ساله خودش هم معتبر نیست. ضمنا باید توجه داشت که موضع کنگره همیشه رادیکالتر بوده و نمایندگان هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مجلس نمایندگان یا سنا، تحریمهای پسابرجامی را با اتفاقآرا تصویب کرده و رفتار دولت آمریکا برای ممانعت از انتفاع اقتصادی ایران را تکمیل کردهاند. کنگره، قانون «اینارا» را در سال ۲۰۱۵ برای نظارت بر توافق تصویب کرد که طبق آن، رئیس جمهور آمریکا باید هر سه ماه یک بار گزارش میداد تا کنگره درباره ادامه یا عدم تداوم «تعلیق سه ماهه تحریمها» تصمیم بگیر!. «اینارا» در سنا
با 98 رای موافق و تنها یک رای مخالف به تصویب رسید. اینارا در مجلس نمایندگان هم، با 400 رای موافق و فقط 25 مخالف تصویب شد. قانون پسابرجامی کاتسا هم که سال 2017 با 98 رای سناتورها (فقط دو رای منفی) تصویب شد، با 419 رای موافق و 3 رای مخالف، از تصویب مجلس نمایندگان گذشت. قانون دیگری که مانند کاتسا تعهدات برجامی آمریکا را منتفی میکند، قانون ISA میباشد که سرمایهگذاری بیش از 40 میلیون دلار در سال برای توسعه بخش نفت وگاز در ایران را ممنوع میکند و به شکل مشابه تصویب شده است.
در این میان و در حالی که سوء نیت آمریکا مُحرز است، دعوت به «تنازل» از خطوط قرمز اعلامی نظام و ادعای این که دستورالعمل ابلاغی برای مذاکرات، جدا از خطوط قرمز اعلامی است، مسیری انحرافی است. جدا کردن «خطوط قرمز اعلامی رهبر انقلاب» و «دستورالعمل مذاکرات» و ادعای این که خطوط قرمز برای چانهزنی است و نه ایستادن بر مبنای آن، تحلیل نادرستی است که میتواند ایران را مجددا از حداقل حقوق خود محروم کند. ما بر سر سود طرفین در یک توافق «بُرد- بُرد» مذاکره نمیکنیم که بتوان درباره کم و زیاد شدن آن چانهزنی کرد یا تخفیف داد؛ بلکه دیپلماتهای سختکوش کشورمان، بر سر حقوق تضمین نشده در برجام میجنگند.
در اهمیت نیاز آمریکا به توافق همین بس که در طول یک سال اخیر، قیمت نفت تقریبا دو برابر شده و میزان ذخایر نفتی آمریکا، به پایینترین سطح خود در چهار دهه گذشته رسیده است. اروپا هم که بازگشت به عصر تاریکی و یخبندان و قحطی را ظرف چند ماه آینده انتظار میکشد. آنها نیازمند فوری «بازگشت نفت ایران به بازار» هستند. اما با این حال، توافقی را میپسندند که خطوط قرمز بازدارنده ایران کمرنگ شده باشد و بتوان زیرش زد. در مقابل، ما امروز در مقایسه با هفت سال قبل، در موضع قدرت هستیم و فشارهای تحریمی را هم تا حدود زیادی ازسر گذراندهایم. مقامات آمریکایی بارها به شکست فاحش فشار حداکثری اعتراف کردهاند. بنابراین نباید اجازه داد دشمن و پادوهای رسانهای آن، معادله موجود به نفع ایران را تحریف کنند. قطعا توافق نکردن، بهتر از توافق بد است. آمریکا تنها زمانی میتواند به برجام برگردد، که حقوق ایران را تضمین کرده باشد. هر توافق دیگری، مثل توافق چندمرحلهای، خلاف این ضرورت خواهد بود.