مرگ، اعظم اسابه را پس از 13 روز با خود برد. او جانش را داد تا زندگی دوقلوها را نجات دهد. اعظم همان مادر لردگانی است که منجی شد تا زن همسایه، دو دختر 11 ماههاش نسوزند، اما با 51.5 درصد سوختگی به بیمارستان شیراز منتقل شد.
وقتی عقربهها روی 19:30 سهشنبه، هفدهم اسفند ماه ایستاد، قلب مادر لردگانی هم از تپش باز ایستاد. همه آن 13 روز جدال با مرگ در آن روز سیاه به پایان رسید. تیم پزشکی مغلوب درمان مادر قهرمان شد.
حادثه جهنمی
چهارم اسفند ماه بود که این حادثه جهنمی در منطقه بزباز در فاصله ۵ کیلومتری جنوب بندر عسلویه رقم خورد. جایی در ساختمان دو واحدی و مغازه شارژ کپسول گاز. غروب بود که شیر مخزن هزار لیتری گاز ترکید. گاز همه فضای خیابان 200 متری را پر کرده بود. فریادهای مرد مغازهدار گوش همسایه بالایی را پر کرده بود. اعظم و بچههایش به سرعت خود را به پایین رساندند.
فضای متشنجی بود. هر لحظه بیم حادثهای وحشتناک میرفت. پدر در خانه نبود؛ پدری که غم از دست دادن همسرش را تاب ندارد. 12 سال زندگی مشترکشان نیست شده است.
غم و ناباوری آن روز آتشین بر دل علیرضا همتی سنگینی میکند. اشک هر لحظه میهمان چشمانش است. 3 فرزندش بیمادر شدهاند. « 7 سالی است که از شهر و روستایمان در لردگان به عسلویه آمدهایم. آمدم اینجا کارگری کنم تا کمکهزینه زندگیام شود. روز حادثه هم سر کار بودم که خبردار شدم همسرم برای نجات زن همسایه و بچههایش در آتش سوخته است. وقتی رسیدم کار از کار گذشته بود. اعظم را به سرعت به بیمارستانی در عسلویه رساندیم اما بیمارستان تجهیز نیست، به همین خاطر مجبور شدیم آمبولانس خصوصی بگیریم و همسرم را به بیمارستان شیراز منتقل کنیم. همانجا بود که به ما گفتند اعظم 51.5 درصد سوختگی دارد و او را به آی سی یو بردند.»
ماجرای تلخ
زمان همانجا برایشان ایستاد. در آن شب سیاه همه چیز برای شاهدان مرگ گنگ و ناباورانه بود. حسین اسابه برادر اعظم هم از همان دقایق نخست خود را به دل حادثه رساند. برادری که در دکل حفاری گاز و نفت کار میکند. با یادآوری آن لحظات وحشت، غمی بیامان گلویش را چنگ میزند و به سختی از آخرین دقایق زندگی خواهرش به «شهروند آنلاین» میگوید: «وقتی شیر مخزن گاز ترکید، در محله وحشت به پا شده بود. مغازهدار با فریاد از همسایهها خواسته بود که خانه را ترک کنند و به کوچه بیایند تا خطری آنها را در چهاردیواری تهدید نکند. خواهرم بچههایش را به بیرون از ساختمان میآورد، اما متوجه میشود از زن همسایه و دوقلوهایش خبری نیست. همسایهشان 4 ماهی بود که به این ساختمان نقل مکان کرده بود. دخترهای دوقلو به نامهای شادی و شیدا داشتند. او خود را به طبقه همسایه میرساند. مادر دوقلوها شادی را برمیدارد و از راه پله به بیرون خانه حرکت میکند. اعظم هم شیدا را به آغوش میگیرد.»
تقلا برای نجات
نجات و فداکاری اعظم در آن روز سیاه با آتشی که سر خیابان موج گرفته بود گره میخورد و دامان این مادر لردگانی را میگیرد. «سر خیابان آتشی راه انداخته بودند که به همراه موج گاز وارد ساختمان خواهرم میشود. مادر دوقلوها و شادی نجات پیدا میکنند، اما خواهرم و شیدا اسیر آتش میشوند. تقلاهای پدر دوقلوها هم برای نجات فایدهای نداشت.»
همسایههای بزباز در آن غروب اسفند دیدند که اعظم و کودک 11 ماهه در میان آتش محو شدند. همان موقع بود که آتشنشانی سر رسید، اما کار از کار گذشته بود. اعظم و شیدا در موج آتش گرفتار شده بودند. آتش که خاموش شد، او را به مرکز درمانی عسلویه منتقل کردند، اما به درخواست خانوادهاش او به بیمارستان سوانح سوختگی شیراز انتقال یافت و در بخش «آیسییو» تحت مراقبتهای ویژه قرار گرفت.
مراسم پرشکوه خاکسپاری
از آن مهلکه آتش نه اعظم زنده ماند نه شیدا. اعظم سوخت تا دختران دوقلوی همسایه زنده بمانند. از خود و بچههایش گذشت، اما نشد. او غروب هفدهم اسفندماه جانش روی تخت بیمارستان رفت و همسر و بچههایش را پس از ۱۲ سال زندگی تنها گذاشت.
قصه اعظم قهرمانانه بود، اما غمانگیز. پدر و مادر و 2 برادر و ۳ خواهرش شهادت خواهرشان را باور ندارند. گرد سفید روی موهای پدر و مادر ریختهاند و همسر و بچههایش سیاهپوش مادرند. هیچکس جلودار ضجههای مادربزرگ نیست. از غم و حسرت نبودن دخترش بیمار شده است. جمعه ۲۰ اسفند روزی بود که مراسم خاکسپاری این زن ایثارگر در روستای دشت پاگرد برگزار شد. همه آمدند؛ پیرو جوان؛ هر کس که نامش را شنیده بود. هزاران هزار نفر در مراسم تشییع دوشادوش هم اعظم اسابه را بدرقه کردند تا در خانه ابدیاش جای گرفت.
همان روز سیاه حادثه نام این زن بختیاری دهان به دهان چرخید و نامش در کنار دیگر قهرمانان ملی امسال جا گرفت، اما او هم سرنوشتش همانند دیگر مردان فداکار با مرگ گره خورد. ۴ زن و مردی که ققنوسوار زندگی را امسال هدیه کردند، اما زنده نماندند.
۳ قهرمان دیگر سال ۱۴۰۰
علی لندی، همان نوجوان 15 ساله ایذهای است که او هم نامش در لیست قهرمانان ملی جا خوش کرده است. میهمان فداکاری که مادر و دختر همسایه را از شعلههای آتش بیرون کشید. شجاعت با تصمیم سرنوشتساز این نوجوان فداکار گره خورد و از دروازه ترس گذشت. منجی شد تا مادر و دختر نسوزند، اما با 91 درصد سوختگی به بیمارستان اهواز منتقل شد. او پس از ۱۴ روز بستری در بخش آیسییو بیمارستان امام موسی کاظم(ع) اصفهان آسمانی شد.
امیر حسین شهرکی، سرباز فداکار دیگری بود که به کانال آب روستای قاسمآباد ورامین زد تا نجاتگر 2 مرد باشد. او سرباز وظیفهشناس کلانتری ۱۱ شهرستان ورامین بود. وقتی متوجه افتادن 2 مرد در کانال آب منطقه قاسمآباد ورامین شد، درنگ نکرد، تردید نداشت، با شجاعت خود را به آب زد، اما نشد، شدت جریان آب بالا بود.
قصه امیر حسین هم تلخ بود، هم غیرتمندانه. او هم جانش را داد تا زندگیبخش دیگران باشد.
حسین حیدرینژاد ۳۸ ساله هم دیگر مرد فداکار این دوران بود. او وقتی در ساحل سوروی بندرعباس دید زنی همراه با ۲ کودکش در امواج دریا گرفتار شده، وارد دریا شد و مادر و کودکان را نجات داد. در این حادثه مرد فداکار بهدلیل آبگرفتگی ریههایش دچار حادثه شد. با وجود انتقال به بیمارستان عملیات احیای او ناکام ماند و جانش را از دست داد.