روزنامه همشهری: این مجرم ابتدا خونسردانه به سؤالات خبرنگاران پاسخ میدهد اما ناگهان خودش را به دیوانگی زده و گفتههای عجیبی مطرح میکند. این مرد ۳۵ساله مدعی است که بهخاطر حسادت ماشینها را آتش میزده.
صاحبان خودروها را میشناختی؟
نه. آنها را اتفاقی انتخاب میکردم و قطعا آدمهای خوششانسی نبودند که در بین اینهمه ماشین مدلبالا ماشین آنها را انتخاب کرده بودم.
چه وقتهایی سراغ ماشینها میرفتی؟
هر وقت عصبانی بودم! شبهایی که خشمگین میشدم یک ظرف بنزین تهیه میکردم، سوار بر موتور میشدم و شروع میکردم به پرسهزدن در خیابانهای شرق تهران. به محض شناسایی یک خودروی مدلبالا بنزین را روی آن میریختم و سپس کبریت را میکشیدم. ناگهان آتش شعلهور میشد و ماشین در آتش میسوخت. (در همین هنگام متهم به خودروی سوخته بنز اس-۵۰۰ که در کنج حیاط پلیس قرار دارد اشاره میکند و با خونسردی ادامه میدهد) من این خودرو را آتش زدم، چون نمیتوانستم ببینم همنوع خودم میتواند این ماشین مدلبالا را بخرد و سوار بر آن شود اما من حتی پول خرید یک خودروی معمولی و ارزانقیمت را هم ندارم.
شغلت چیست؟
بیکارم. البته قبلا بازاریاب و مسئول توزیع تجهیزات و لوازم پزشکی بودم اما حدود ۶ماه قبل اخراج شدم.
چرا اخراج شدی؟
برادر کوچکترم را هم برده بودم آنجا سر کار، اما مدیرمان مدام از کار برادرم ایراد میگرفت. نمیتوانستم ببینم به برادرم توهین میشود. یکجورایی غیرتی شدم و به مدیر بیاحترامی کردم. پس از آن مدیر اخراجم کرد. از آن موقع در جستوجوی کار مناسب بودم اما پیدا نشد. بعد از آن از همه بیزار شدم و شروع کردم به آتشزدن ماشینها.
چندتا ماشین آتش زدی؟
فکر میکنم ۵تا. بنز و بیامو، گرانقیمتترین خودروهایی بود که آتش زدم تا خشمم را خالی کنم.
این خشم به دلیل همان حسادتی بود که به آدمپولدارها داشتی؟
من عاشق دختری بودم که خانوادهاش اجازه ازدواج به ما نمیدادند. همین باعث میشد خشمگین شوم و برای خالیکردن خشمم ماشینها را به آتش بکشم؛ همان ماشینهایی که آرزویم این بود روزی پشت فرمان آنها بنشینم و متعلق به خودم باشد. (متهم یکباره حرفهای عجیبی میزند؛ انگار تلنگری به او زده باشند و سعی میکند خودش را مجنون نشان بدهد) البته من صاحب یک مجتمع تجاری هستم و یک نمایشگاه خودرو دارم اما مردم اجازه نمیدادند از آنها استفاده کنم. منظورم این است مردم از طریق آنتنهایی که روی پشتبامها بود سیگنالهایی میفرستادند تا مانع استفاده من از داراییهایم شوند!
تا چنددقیقه قبل که میگفتی بیکار بودی و از سر حسادت ماشینها را به آتش میکشیدی.
نه دروغ گفتم!
سابقه بیماری روحی یا بستریشدن در بیمارستان اعصاب و روان را داری؟
مگر من دیوانهام!
آنطور که از گفتههایت مشخص است، بهدلیل بیکاری نمیتوانستی با دختر مورد علاقهات ازدواج کنی اما سعی داری خودت را به دیوانگی بزنی؟
مگر هرکس صداهای عجیب در سرش بشنود دیوانه است؟! اصلا همان صداهایی که در مغزم میشنیدم به من دستور آتشزدن ماشینها را میداد. شما اینطور بنویسید!
سابقه داری؟
آخرینبار ۱۰سال قبل از زندان آزاد شدم. سابقه سرقت و کیفقاپی داشتم اما ۱۰سالی میشد که دور خلاف را خط کشیده بودم.