یکبار سینمارفتن چقدر خرج برمیدارد؟ شاید نتوان به این سوال یکجواب قطعی داد. هرکسی بهشیوه خودش سینما میرود. از طرفی هم میتوان خرج فیلمدیدن را در حد یکبلیت ششهزار و500 تومانی برای آخر هفته پایین آورد و دانشجویی حساب کرد، هم میتوان سینما را بهانهای برای خرید قرار داد که این کار هزینه را چندبرابر خواهد کرد. سینما آزادی از جمله سینماهایی است که این ویژگی را دارد.
کسبهای که مغازههای ساختمان 10 طبقه آزادی را میگردانند و دستفروشانی که در پیادهروهای اطراف آن بساط کردهاند امیدوارند شما روشدوم را انتخاب کنید. جمعیت چندهزارنفری که روزانه میهمان این سینما هستند، فضایی مناسب را برای کسبوکارهای کوچک پدید میآورد تا پتانسیل اقتصادی یکسینما بهمراتب بیشتر از میزان فروش بلیت فیلمش باشد. سینما «آزادی» یکی از قدیمیترین سینماهای ایران محسوب میشود که از سال 1348 با نمایش فیلم «مارلیک» آغازبهکار کرد و همواره بهعنوان یکسینمای پرفروش مطرح بوده تا آنجا که در سال 1375 با فروشسالانه 150 میلیونتومانی، لقب پرفروشترین سینمای ایران را به خود اختصاص داد. پس از آتشسوزی سال 1376 و یکوقفه 9 ساله، در سال 1385 با یکمعماری مدرن و امروزی دوباره آغازبهکار کرد. ساختمان جدید سینما آزادی دارای یک سالن 600 نفره و چهارسالن 200 نفره است. علاوهبر این، در میان طبقات مختص سالنها، چهارطبقه تجاری و دوطبقه مخصوص کافیشاپ وجود دارد.
طبقه همکف و طبقهدوم که قرار بوده روزی مرکز تجاری باشند، همانطور خالی رها شدهاند. اما مغازههای واقع در سالنهای انتظار، پررونق و پرمشتری هستند. از پلههای برقی که بالا میآیید در ورودی طبقه سوم یک بوفه بزرگ قرار دارد که به گفته یکی از فروشندگانش، ماهانه 18 میلیونتومان به سینما اجاره پرداخت میکند. مغازههای کوچکتری نیز آن کنارهها دیده میشوند. یکی از آنها در اختیار جوانی است که کتاب، فیلم و آلبوم موسیقی میفروشد. میگوید: «مغازه هفتمتریاش را ماهانه 10.5 میلیونتومان اجاره کرده است.» مکانیسم اجاره، متراژ مغازههاست. در این راهرو هرمتر مغازه 1.5 میلیونتومان کرایه داده میشود. اما گویا او از پس اجاره برمیآید و میگوید: «عمده درآمدش نه از فروش کتاب بلکه از محل آلبومهای موسیقی و فیلم است.» در کنار کتابفروشی، مغازهای است که انواع بدلی میفروشد. قیمت بدلیجات با سطح شهر چندان تفاوتی ندارد و با توجه به تنوع و قیمت جنس، مشتری زیادی هم دارد. اینجا میتوان یک حلقه استیل را 11 هزارتومان خریداری کرد. اما شلوغی جلو این مغازه بهخاطر اشیای کوچکتری است که روی ویترین چیده شده؛ اشیایی مانند سرسوییچی، تزیینات روی یخچال و دستبندهای نخی که بین هفت تا 20 هزارتومان میارزند.
مغازه روبهرویی بوفه کوچکی است که خوراکی میفروشد. فروشنده جوان ذرت بوداده و چیپس را در چندینطبقه چیده تا کار فروش با سرعت بیشتری انجام شود. سرش شلوغ است و پیدرپی خواستههای مشتریان را پاسخ میگوید. اسکناسهای دووپنجهزارتومانی را از دخترک کناری میگیرد و پاکت چیپسی به دست او میدهد. ذرت بوداده را هم پاکتی چهارهزارتومان میفروشد. وقتی از قیمتهای بالایش گله میکنم، با دست به طبقه بالا اشاره میکند و از قیمتهای همصنفی دیگرش میگوید: «همین ذرتی که میبینی در طبقه هفتم به مبلغ پنجهزارتومان فروخته میشود.» بوفه اصلی طبقه سوم اما نسبتبه سایر بوفهها ابتکاری به خرج داده است. او ساندویچهای در یخچال را با مایکروفر گرم کرده و بعد دست مشتری میدهد. هرکدام از این ساندویچها بین هشت تا 10هزارتومان قیمت دارند.
فروشهای خودکار
ماشینهای خودکار فروش کتاب و قهوه با تمامی ارزانی اما چندان مشتری ندارند. کتابهای داخل دستگاه از دوهزار تا هفتهزارتومان قیمت دارند اما حتی کمتر کسی را میبینید که نیمنگاهی هم بهعنوانها بیندازد. دستگاه قهوهساز خودکار که با دوهزارتومان انواع قهوه و نوشیدنیهای گرم را سرو میکند نیز چندان مورد استفاده نیست؛ درحالیکه یکفنجان قهوه در کافیشاپ طبقات بالایی هشتهزارتومان به فروش میرسد.
هر صندلی 3 هزار تومان
بالاتر که میروی، از مسیر پلهبرقیها راهی برای رسیدن به کافیشاپها نیست و شاید همین هم دلیل خلوتی آنها باشد. این کافیشاپ که ظرفیتی در حدود 40 نفر دارد تنها پذیرای شش، هفتنفر است. خلوتی این کافیشاپ امکانی را فراهم کرده که بدون سفارش قهوه یا چای بتوانید از صندلیها استفاده کنید، اما به ازای پول. اینجا هر صندلی سههزارتومان فروخته میشود تا صاحب کافیشاپ از این طریق به حداکثر سود برسد.
اما اگر بخواهید یک کوکتل میل کنید یا یک غذای ساده سفارش دهید، بین 12 تا 15 هزارتومان برایتان آب میخورد. بالاترین طبقه، شلوغترین طبقه است. آسانسورها و پلههای اضطراری شما را به این طبقه میبرند. ساعات آغاز شب تا 12، اوج شلوغی فستفود است که بسته تفریحی شما را کامل میکند؛ قیمتهایی که روی بروشور مانند قیمتهای سطح شهر است. کمترین نرخ مربوط به سیبزمینی سرخ کرده سههزار و 900 تومان و بیشترین متعلق به پیتزا استیک است که 21 هزار و 900 تومان فروخته میشود. دستفروشان نیز سعی کردهاند از بودن سینمایی به این عظمت بهره لازم را ببرند. روزهای اول هفته که مخاطبان سینما کمتر است، اثری از دستفروشان نیست. خودشان میگویند از سهشنبه تا جمعه بساط میکنند و روزهای دیگر کسبوکار آنقدر کساد است که زحمت آمدن به خودشان نمیدهند. درست روبهروی در ورودی سینما جوانی گیتار میزند. کیف گیتارش با در باز کنار اوست و هرکس که از موسیقی و آواز او لذت ببرد پولی را در کیف گیتارش میاندازد.
ساعت 30 دقیقه بامداد است که برای چند دقیقه از سرمای هوا به داخل پناه برده. پیش از ساعت 11 آمده و میگوید تا این موقع نزدیک 20 هزارتومان درآمد داشته. تمام این دستفروشها در طول روز کار دیگری با درآمد پایین دارند و برای گذران زندگی مجبورند که آخر شب را اینگونه بگذرانند. نوازنده گیتار هم میگوید از آنجا که باید بخشی از بار خانواده خود را هم به دوش بکشد مجبور است که شبها تا ساعت دو بامداد در سرما بنشیند و آواز بخواند و به درآمد 30 تا 40 هزارتومانی شبهای آخر هفته دل خوش کند. کمی آنطرفتر مرد ناشنوایی بساط کرده و لباس میفروشد، بیشتر لباسها زمستانی هستند. از ساعت 10 شب بساط میکند و تا دو بامداد دنبال مشتری است. مشخص است که دورههای آموزشی ناشنوایان را گذرانده و میتواند لبخوانی کند و تا حد خوبی با دیگران صحبت کند. میگوید بیشترین فروش را از شلوارهای 15 هزارتومانی دارد چون مردم قدرت خرید چندانی برای لباسهای گرانتر ندارند. سال گذشته یک پلیور را 25 هزار تومان میفروخته اما امسال همان پلیور 35 تا 45 هزار تومان قیمت دارد.
محرم و صفر هم مزید بر علت شده تا فروشش پایین بیاید. روی هر جنس 4 تا 5 هزار تومان سود نصیبش میشود. شلوارها را 11هزار تومان میخرد و 15هزار میفروشد. پیراهن را 23 هزار تومان میخرد و 27هزار تومان میفروشد. خودش میگوید در آخر ماه حدود یک میلیون و 200 هزارتومان نصیبش میشود که به نظر، بالاتر از درآمد باقی دستفروشان آن محدوده میآید. سختگیریهای شهرداری مانع از زیادشدن تعداد دستفروشان شده. در «ورودی» سینما بهجز این دو دستفروش فقط یک مرد میانسال هست که چند ورقه لواشک خانگی در دست دارد و نفر به نفر به سراغ افراد میرود و با این تبلیغ که لواشکها خانگی است و بدون مواد اضافه، هر بسته لواشک را چهارهزارتومان میفروشد. بعد از اینکه فیلم را تماشا کردید از پلههای پشتی سینما به در «خروجی» هدایت میشوید. در آنجا هم چند دستفروش بساط کردهاند که با توجه به اینکه معمولا مردم بعد از خروج از سینما سریعتر محل را ترک میکنند کاروبارشان نسبتا کمرونقتر است. شاید نوستالژیکترینشان خانم نسبتا مسنی باشد که دم در خروجی روی صندلی مینشیند و گل میفروشد. گلهای رز کوچک، شاخهای 2500 تومان و رزهای بزرگتر، شاخهای 5000 تومان. یکدسته کوچک گل نرگس را هم 5000 تومان میفروشد.
درست چندمتر آنطرفتر پشت چراغ قرمز تقاطع شلوغ خیابان شهیدبهشتی، خیابان خالداسلامبولی دستفروشانی که به ماشینها دستهگل میفروشند دستههای سهتایی رز کوچک را 5000 تومان میفروشند که با کمی چانهزدن میتوان از آنها هزارتومان تخفیف گرفت. کمی پایینتر از در ورودی، دو جوان که یکیشان کارگر است و دیگری به گفته خودش دانشجو است فیلم خارجی میفروشند، خودشان امکان دانلود و رایت فیلمها را ندارند. هر نسخه از فیلم را 1400 میخرند و 2500 تومان میفروشند. شبهای آخر هفته بین 40 تا 50 «دیویدی» میفروشند. کمی بالاتر جوانی که آشکارا از سرما میلرزد کتابهایش را زیر نور یکفانوس گازی پهن کرده. کتابها را با 20 تا 30 درصد سود میفروشد اما بهنظر از همه کمتر مشتری دارد. بهگفته خودش آخر ماه از این کار ماهانه 500 هزار تومان عایدش میشود. در این میان بهترین درآمد را رانندگان تاکسی و ماشینهای شخصی دارند که کنار در ورودی و خروجی سینما صدایشان شنیده میشود که پیدرپی کلمه دربست را تکرار میکنند. در این ساعات شب چندان انتخابی برای وسیلهنقلیه نیست باید به همین قیمتها راضی شد، قیمتهایی که گاه به 2.5 برابر بالغ میشوند.