در هنگامهای که تمام تلاش دولت، روی گردش چرخهای اقتصاد و تولید متمرکز شده است و میکوشد تا برای جوانان و فارغالتحصیلان و جویندگان کار، بستر و زمینهای مناسب و مساعد را فراهم کند تا تولید و اشتغال، دوشادوش همدیگر در جاده اقتصاد به پیش بروند، ولی با توجه به معضل انباشته شده بیکاری از سالهای گذشته، گاهگاهی در گوشه کنار برخی از شهرهای بزرگ مانند تهران، شاهد بروز و ظهور برخی از شغلهای غیر معمول هستیم.
این پدیده، نشاندهنده این واقعیت است که در کنار همه تلاشهای انجام شده از سوی دولت در گستره کارآفرینی و اشتغال؛ هنوز هم حفرههایی در پهنای اقتصاد و اشتغال کشورمان یافت میشود که موجب پیدایش شبه شغلهای نوظهوری میشوند. شبهشغلهایی از عروسکپوشی و تبلیغات در جلد حیوانات گرفته، تا نوبتفروشی و راه افتادن پشت پلاک اتومبیلهای وارد شده در طرح ترافیک و البته کارهایی دیگر مانند قلیان تلفنی و سگگردانی! در گزارشهای این صفحه، ضمن اشاره به ۲ عنوان از این شغلهای کاذب، در پی این هستیم تا دلیل بروز و ظهور این شبهشغلها را در گستره اقتصاد کشورمان بررسی کنیم.
یکی از شغلهایی که مدتی است در بازار کسبوکار همه کشورهای دنیا و ازجمله در کشور خودمان، مورد توجه قرار گرفته؛ پوشیدن لباس عروسکها از سوی کسانی است که به دلایل فراوان، روزی و درآمد خود را، پشت پوشش عروسکها پیدا کردهاند. این افراد، که به طور معمول از میان پسران جوان و مردهای میانسال و البته گاهی نیز، از بین گروه دختران و زنان! انتخاب میشوند؛ لباس عروسکها را که بیشتر آنها، شمایل حیوانات مورد پسند کودکان، مانند خرس پاندا، خرگوش، یا پلنگ صورتی است میپوشند و در مقابل رستورانها و فستفود فروشیها، با انجام کارها و بروز رفتارهای جلب کننده، برای مشتریان ایجاد رغبت میکنند و در نهایت، موجب گرمی بازار کارفرمایان خود میشوند. واکنش کودکان به این عروسکها و بازی کردنشان با خرگوش و خرسهایی که انسان هستند؛ یک شگرد بازاریابی از سوی صاحبان مشاغل است. هدف این شگرد، چیزی نیست جز رونق بخشیدن به دخل فروش. این شگرد، یکی از سادهترین و کارآترین روشهای تبلیغات و بازاریابی بهشمار میآید. ما در این گزارش، نمیخواهیم لایههای صرف اجتماعی پدیده عروسکپوشی را مورد بررسی قرار دهیم؛ بلکه میخواهیم به جنبههای اقتصادی کسبوکار و میزان فروش ناشی از حضور این عروسکپوشها در گستره بازار، نگاهی گذرا بیندازیم.
شغل دوم، دغدغه نخست
همین که پای پیاده، گذارت به میدان تجریش و ضلع شمالی این میدان میافتد و میخواهی به طرف خیابان دزاشیب، ادامه مسیر بدهی، برای دقایقی احساس میکنی که در فضایی فانتزی قرار داری و انواع و اقسام خرسها و پلنگها و خرگوشها و حتی شخصیتهای کارتونی مانند پینوکیو و علی بابا، اطراف تو را پر کردهاند و با صداها و حرکتهای موزون و گاه ناموزون! تو را به دیدن و خریدن یک کالای ویژه، ترغیب میکنند. از ساندویچ و پیتزا گرفته تا لباس.
صحبت کردن با افراد عروسکپوش، کمی دشوار است. برای اینکه این افراد از سوی کارفرمایان خود، برای برقرار کردن هرگونه ارتباط کلامی با عابران و مشتریان، منع شدهاند. ولی حمید، جوان ۲۶ ساله اهل یافتآباد تهران، با وجود ازدحام جمعیت بچهها و پدر و مادرانشان که برای عکس گرفتن، دور او حلقه زدهاند؛ از درون همان پوستین خرگوش ناقلای کارتون دهه ۸۰ تلویزیون، به خبرنگار صمت میگوید: من فوق دیپلم رشته راه و ساختمان هستم. از صبح تا ساعت ۴، در یک شرکت، بهعنوان پیک موتوری فعالیت میکنم و ماهانه، ۸۰۰هزار تومان دستمزد میگیرم. بعد از ظهرها هم به اینجا میآیم و تا شب درون این پوست، برای مشتریان و بهویژه بچهها، ادا و اطوار در میآورم و آنها را به خریدن کیف و کفش، ترغیب میکنم. دستمزدم را هم، شب به شب و با بسته شدن در بازار، از صاحبکارم دریافت میکنم.
عروسکها، بیشتر حقوق میگیرند!
با اینکه کنجکاو شدن و پرسیدن درباره میزان دستمزد شهروندان، کار زیبندهای نیست، ولی به حکم ضرورت تهیه این گزارش، مجبور میشویم تا این خط قرمز رفتاری را زیر پا بگذاریم و از حمید، درباره میزان دریافتیاش بپرسیم. او در پاسخ این پرسش، به خبرنگار صمت میگوید: شبی نیست که کمتر از ۷۰ یا ۸۰هزار تومان دستمزد بگیرم. یعنی ماهی۲ میلیون تومان با همین لباس، درمیآورم. صاحبکارم هم از من راضی است. مردم هم راضی هستند. به گفته وی؛ برای اینکه ما عروسکپوشها، برخلاف دادزنها و جارزنهای بازار، روی مخ عابران و مشتریان نمیرویم و نهتنها موجب زحمت مردم نمیشویم؛ بلکه حال آنها را خوب میکنیم و خنده روی لبهایشان میآوریم. حمید اضافه میکند: من فقط به خاطر اینکه در آن شرکت بیمه هستم، کارم را رها نمیکنم و با دستمزد اندک آن کنار میآیم. وگرنه اگر صاحب این کار، من را بیمه کند، ترجیح میدهم که از صبح تا شب، در همین لباس خرگوش، خودم را برای بچهها و پدر و مادرانشان تکان بدهم تا دخل زندگی خودم هم، یک تکان اساسی بخورد! شما مطمئن باشید که اگر کسبوکار و فروش این فروشگاه با وجود من، بهتر و چند برابر نمیشد؛ امکان نداشت که صاحب کارم، روزی ۷۰هزار تومان به من بپردازد. هر چند که این رقم برای او چیزی نیست.
رابطه عروسکپوشها با رونق بازار
بیتردید، شما هم از مقابل فروشگاهها و پاساژهای بزرگ و پرزرق و برق شهر، عبور کرده و دیدهاید که گاهی، جمعیت جلوی این مکانها، بیشتر از جمعیت درون آنهاست. البته اگر وقت داشته باشید و کمی صبر کنید؛ خواهید دید که بیشتر این جمعیت، با تشویق و راهنمایی عروسکپوش خوش آب و رنگ، با آن حرکتهای جالب و هدایایی که به بچهها میدهد؛ به درون پاساژ خواهند رفت و آنگاه، فرآیند فروش، برای مغازهداران، کلید خواهد خورد. پاساژی در میدان هروی تهران قرار دارد که به گفته آقای اسدی، مدیر این پاساژ، از زمان افتتاح تا همین الان، روزی نبوده که مشتریان، کارمند عروسکپوش آن را در پوست انواع و اقسام حیوانات ندیده باشند و به اشتیاق دیدن و عکس گرفتن با او، به پاساژ تحت مدیریت او نیامده باشند. اسدی که بازنشسته یکی از وزارتخانههای فرهنگی است، به خبرنگار صمت میگوید: من بعد از ۳۰ سال کار کردن صادقانه، توانستهام زندگی مختصری برای خودم دست و پا کنم و از این بابت خدا را شکر میکنم؛ اما در جامعه امروز، جوانهای ما دوست دارند وارد بازار و عرصه تجارت و پول درآوردن شده و خیلی زود هم، در بازار شناخته شوند. وی گفت: برای جوانانی با این تفکر که دستشان هم خالی است، ورود به بازار و شروع کسبوکار، غیرممکن و دور از دسترس است. مگر اینکه یک راه دیگر برای رسیدن به این هدف پیدا کنند که یکی از همان راهها، راهی است که دوست و همکار عروسکپوش ما انتخاب کرده و توانسته است برای خودش، درآمد خوبی دست و پا کند. من نمیخواهم به جوانان سفارش کنم که به هر روشی وارد بازار شوند. ولی همین جوان عروسکپوش ما، درحالحاضر، ۶ سال است که این کار را انجام میدهد و توانسته در یکی دو صنف پوشاک و بدلیجات و روسری، در همین پاساژ شراکت مالی کند و همچنان عروسکپوش باقی بماند! باور کنید در برخی روزها که این همکارمان مریض است یا به مرخصی رفته است، فروش این مجموعه هم پایین میآید.
حرف پایانی
همیشه حرف آخر در بازار را مشتری میزند. مشتریان فستفود معروف منطقه پل صدر تهران؛ دست بچههای خودشان را میگیرند تا با مراجعه به این اغذیهفروشی، فال و تماشا را یکجا تجربه کنند. پدر دو فرزند دختر و پسر ۴ و ۶ساله که به همراه همسرش، به این اغذیهفروشی آمده، حرف پایان گزارش ما را اینگونه مطرح میکند:
خانه ما همین اطراف است و هر شب برای اینکه بچههایم دوست دارند این ۳ عروسکپوش را ببینند، از روبهروی اینجا عبور میکنیم. این ایده خوب و جذابی است که با ایجاد انگیزه برای کودکان، بزرگترها را به بازار کشاند. وی میافزاید: حالا فرق نمیکند بازار چه محصولی باشد. مهم این است که بچهها تضمینکننده کسبوکار کسانی هستند که با استفاده از روانشناسی آنها، تعداد مشتریان و میزان فروش خود را، بیشتر و زیادتر میکنند.