مرکز آمار ایران به تازگی با انتشار آماری اعلام کرده است که افزون بر 110 هزار نفر از دارندگان مدرک دکترای دانشگاهی در کشور بیکارند. این یک آمار تکاندهنده برای جامعه ماست که حتی نمیتوانیم برای دارندگان بالاترین مدارک علمی دانشگاهی کار و زمینه اشتغال ایجاد کنیم.
برای نظام آموزشی ما هم وجود این همه بیکار دارای مدرک دکترا یک سرشکستگی بزرگ محسوب میشود که به جای آماده کردن آنها برای رفع نیازهای واقعی بازار کار، تمام هم خود را صرف توسعه کمی آموزش کرده و بیکاران تحصیلکرده تا سطح دکترا برای جامعه تولید و تربیت میکند و کیش مدرکپرستی را در میان جوانان مملکت گسترش میدهد. گرچه مرکز آمار ایران رشته تحصیلی این 110 هزار نفر دارنده مدرک دکترای بیکار را به تفکیک اعلام نکرده تا معلوم شود جامعه آماری این بیکاران از چه اجزایی تشکیل شده است یا اگر اعلام کرده، نویسنده اطلاعی از آن ندارد اما به ضرس قاطع میتوان گفت اگر نظام آموزشی ما بودجه هنگفتی را که صرف توسعه کمی انواع رشتههای تحصیلی دانشگاهی بدون تقاضا در بازار کار کرده، صرف توسعه کمی و کیفی مراکز فنی، حرفهای، کاربردی با فضاهای آموزشی پیشرفته و پرجاذبه در سطح کشور میکرد و با تبلیغات و فرهنگسازی مناسب میل و اشتیاق به این قبیل آموزشها را که حتی در شرایط رکود اقتصادی، بازار کار بیشتری برای آنها وجود دارد، در میان جوانان کشور به وجود میآورد، هم نیازهای صنعت و تولید و بازار کار خدماتی کشور بهتر تامین میشد و هم ما امروز شاهد وجود یک جمعیت بیکار چهار، پنج میلیونی که درصد بالایی از آنها را دارندگان تحصیلات بالای دانشگاهی تا سطح دکترا تشکیل میدهند، نبودیم و دانشگاههای خود را به کارخانههای تولید تحصیلکردگان بیکار تبدیل نمیکردیم. این ننگ بزرگی برای جامعه و نظام آموزشی ماست که چند میلیون تحصیلکرده بیکار و فاقد توانمندیهای حرفهای و عملی روی دست کشور و خانوادههای ایرانی گذاشته است.
کجاست آن مسوول محترم دانشگاه آزاد در گذشته نهچندان دور که وقتی صاحبنظران دلسوز نسبت به توسعه کمی و شتابزده واحدهای آموزشی این دانشگاه در اقصا نقاط کشور و افزایش ناموزون فارغالتحصیلان آن با توجه به محدود بودن ظرفیتهای بازار کار، ابراز نگرانی میکردند و از وی میخواستند آهنگ تولید فارغالتحصیلان را در این دانشگاه کندتر کند، در پاسخ میگفت به اعتقاد من وجود تحصیلکردگان بیکار بهتر از بیکاران تحصیل نکرده است؟ حالا ایشان بیایند و راهحل نشان دهند که دولت و ملت با این چند میلیون تحصیلکرده دانشگاهی که بیشترشان فارغالتحصیلان همان دانشگاه هستند، چه باید بکند؛ تحصیلکردگانی که سالها از عمر خود را پشت نیمکتهای کلاسهای دانشگاهی با صرف هزینههای گزاف پشت سر گذاشته و با انتظارات و مطالباتی بزرگ از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند اما بازار کار قادر به پاسخگویی به حداقل مطالبات آنها نیست و آیا این همه انتظار کشیدن پشت درهای بسته بازار کار این جوانان را دچار سرخوردگی و انواع بیماریهای روحی و روانی نمیسازد و پایان کار شماری از آنها را به اعتیادهای خانمانسوز و خلافکاریهای کوچک و بزرگ اجتماعی منتهی نمیکند؟ واقعیتهای آماری و شاخصهای تحلیلی میگوید که اقتصاد ما در بهترین شرایط رونق و شکوفایی در میانمدت قادر به ایجاد کار و اشتغال برای صدها هزار جوانی که هر سال از دانشگاههای دولتی و غیردولتی ما فارغالتحصیل میشوند، نخواهد بود یعنی حتی اگر تحریمهای اقتصادی هم برداشته و اقتصاد کشور از رکود خارج شود، قادر نخواهیم بود برای 110 هزار بیکار دارنده مدرک دکترای دانشگاهی و چند میلیون بیکار دیگری که تحصیلات دانشگاهی در سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد دارند، کار و اشتغال متناسب با شان و انتظارات آنها ایجاد کنیم. برای یک جوان تحصیلکرده ایرانی دردی از این جانکاهتر نیست که سالهای نسبتا طولانی از عمر خود را که میتوانست با کسب مهارتهای فنی، حرفهای و کاربردی صرف درآمدزایی و تولید ثروت برای خود و اقتصاد کشور کند، صرف گرفتن مدرک تحصیلات دانشگاهی کند ولی به دلیل ناتوانی در پیدا کردن کار و منبع تامین درآمد همچنان سربار خانوادهاش باقی بماند و نتواند منشا خدمتی برای خود و جامعهاش باشد.
اگر نظام آموزشی ما به جای دمیدن در کیش مدرکستایی با روشهای موثر به خانوادهها و جوانان ما القا میکرد همه راههای خوشبختی و داشتن زندگی خوب و همراه با رفاه از دانشگاه نمیگذرد و روحیه کارآفرینی و پرداختن به مهارتهای فنی، حرفهای و کسبوکار را در جوانان ما نهادینه میکرد، امروز بسیاری از این لشکر چند میلیونی جوانان تحصیلکرده دانشگاهی برای خود شغل و حرفه و درآمد و زندگی مستقل و آبرومندانهای پیدا کرده بودند و ایبسا که باز بسیاری از آنها به کارآفرینان بزرگ و معتبری تبدیل شده بودند. نمونههای زیادی از کارآفرینان بزرگ و موفقی چون بیل گیتس، استیو جابز، دانالد ترامپ آمریکایی و پیتر جونز انگلیسی که بدون صرف سالهای طولانی از عمر خود برای گرفتن مدارک دانشگاهی به ثروت، مکنت و شهرت دست یافتند و با خلاقیتهای کارآفرینی خود برای میلیونها انسان در سراسر جهان کار و اشتغال ایجاد کردند یا وجود کسی چون توماس ادیسون فراری از درس و مدرسه که در زیرزمین خانه پدری توانست با اختراع لامپ الکتریکی شبهای تاریک دنیا را نورباران کند یا حتی بسیاری از صنعتگران و کارآفرینان بزرگ اما گمنامی که در یکصد سال اخیر بدون داشتن مدارک دانشگاهی، خدمات بزرگی به صنعت، تولید و اقتصاد ما کردند، همه و همه گواهی بر این مدعاست که همه راههای دستیابی به خوشبختی، کار و اشتغال از دانشگاه نمیگذرد و این وظیفه مسوولان نظام آموزش ابتدایی و عالی ماست که این فرهنگ را در جامعه جاری و ساری سازند.