چند روز قبل زن جوانی در یکی از ایستگاههای بیآر تی، متوجه رفتارهای مشکوک سه زن شد که دو نفر از آنها کودکی به آغوش داشتند. دو زن که کودکی درآغوش داشتند از میان مسافران راهی برای خود باز کرده و سعی میکردند با تنه زدن به مسافران حواسشان را پرت کنند و زن دیگر نیز اقدام به سرقت گوشی تلفن همراه از داخل کیف مسافران میکرد؛ آنها به قدری ماهرانه این کار را انجام میدادند که مالباختگان متوجه نمیشدند. در همین هنگام زن جوان ناخودآگاه به کیف دستیاش نگاهی انداخت و متوجه شد که گوشی تلفن همراه خودش هم به سرقت رفته است. همزمان اتوبوس در ایستگاه توقف کرد و هنگامی که سه زن قصد پیاده شدن داشتند، او شروع به داد و فریاد کرد و با کمک سایر مسافران سه زن مشکوک دستگیر شدند.
موضوع بلافاصله به پلیس اعلام شد و مأموران سه زن جوان را بازداشت کردند. در بازرسی بدنی از سه زن، تعدادی گوشی تلفن همراه سرقتی که متعلق به مسافران اتوبوس و زن شاکی بود کشف شد.
سه زن که دستشان را رو شده میدیدند به سرقتهای سریالی گوشی تلفن همراه مسافران اتوبوس بیآرتی و مراکز شلوغ اعتراف کردند. به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت، متهمان در اختیار اداره آگاهی قرار داده شدند و تحقیقات برای دستگیری سایر همدستانــــشان و شناســــایی مالباختگان احتمالی ادامه دارد.
تهدید برای سرقت
6 ماهی میشود که سناریوی سرقت گوشی مسافران بیآر تی از سوی سه خواهر سارق اجرای میشود. یکی از متهمان در این باره گفت: به خاطر ترس و تهدید شوهرانمان مجبور به سرقت شدیم.
چرا تهدید میشدید؟
اجازه بدهید از چند سال قبل بگویم. از بخت بدم زمانی که ازدواج کردم، متوجه شدم که شوهرم خلافکار است. سارق خودرو بود و به صورت حرفهای این کار را انجام میداد.
آخرین بار که به زندان افتاد با وحید و جمشید همسلولی بود. وحید متخصص جیب بری بود و جمشید سارق منزل، دوستی آنها بعد از آزادی هم ادامه پیدا کرد. آنقدر که هاشم، شوهرم پیشنهاد داد دو همسلولیاش با خواهر هایم ازدواج کنند.
آنها هم قبول کردند؟
آن زمان نمیدانستیم که وحید و جمشید همسلولی شوهرم بودند و تصور میکردیم که باهم دوست هستند. خواهرهایم هم قبول کردند و بدین ترتیب آنها با هاشم باجناق شدند. اما این پایان ماجرا نبود، خواهرهایم بچهدار شدند و کمی که گذشت، شوهرم و شوهران خواهرانم از ما خواستند که سرقت کنیم.
چرا از شما چنین درخواستی کردند؟
می گفتند ما سابقهداریم و تصویرمان در سیستم اداره آگاهی است.
دوربینهای مداربسته اطراف محلهای سرقت، تصاویرمان را میگیرد و حتی اگر ماسک و کلاه هم داشته باشیم؛ هویتمان مشخص میشود.
به همین دلیل آنها نمیتوانستند سرقت کنند. از طرفی هزینههای زندگی بالا بود و با به دنیا آمدن بچهها شرایط سختتر شده بود. وقتی مقاومت کردیم ما را تهدید کردند.
تهدیدمان کردند که اگر همدستشان نباشیم بچههایمان را میگیرند و طلاقمان میدهند. اینطوری همه چیزمان را از دست میدادیم.
چارهای نبود، بچههای خواهرهایم خیلی کوچک بودند و میدانستیم که شوهرهایمان تهدیدشان را عملی میکنند. ترس از دست دادن بچهها باعث شد که گوش بهفرمان آنها شویم.
جیب بری را از کجا بلد بودید؟
بلد نبودیم، یک هفتهای طول کشید تا خودشان در این مدت به ما آموزش دادند. یکی از ما سه نفر سوژه میشدیم و دو نفر دیگر اقدام به جیب بری میکردند. وقتی یاد گرفتیم و حرفهای شدیم، راهی مراکز شلوغ و بیآر تیها شده و سرقتها را انجام دادیم. من که سن و سال دارتر بودم معمولاً عقب میایستادم. دو خواهرم در حالی که فرزندانشان را در آغوش داشتند به مسافرانی که به نظر میرسید وضع مالی شان بهتر است نزدیک میشدند. یکی از آنها به سوژه مورد نظر تنه میزد و وقتی حواسش پرت میشد خواهر دیگر گوشی یا کیف پول را از کیف یا جیب سوژه سرقت میکرد. فوراً به دست من میرساند که اگر به آنها شک کردند چیزی همراهشان نباشد که گیر بیفتند.
با گوشیهای سرقتی چه میکردید؟
شوهرهایمان، مالخر سراغ داشتنــــــد و گوشــــــــیها را میفروختند. اگر هم کیف پول بود که وسایل با ارزش داخل کیف پولها را برمی داشتیم و کیف را دور میانداختیم. شوهرم میگفت همان ابتدای سرقت باید هر چیزی را که متعلق به مالباخته است از خودمان دور کنیم که اگر گیر افتادیم هم مدرکی برای اثبات جرممان نباشد.