«اينجا، از بلندي برج ميلاد تا دورافتادهترين نقطه ايران، هرجا نامي از افغانستان برده شود، ياد يك هزاره چشمبادامي ميافتند كه يا در حال كندن چاهي يا حمل آجر و فرغون پر از ماسه پاي ساختمان نوساز در حال كار است». اين مطلبي است كه «محمد» كارگر افغاني سابق كه اكنون در ايران نيست در وبلاگ شخصي خود نوشته است و بيانگر بسياري از واقعيتهاست. پس از در هم شكستن دولت نجيبا... در افغانستان كه همسو با شوروي بود و با خروج نيروهاي روس از اين كشور و پايان جنگ تحميلي در ايران (كه با آغاز جدالهاي مجاهدين افغان با طالبان در اقصي نقاط افغانستان همزمان بود)، كشورمان پذيراي انبوهي از نيروي كار افغاني در كشور بود.
آغاز روند بازسازي كشور و سازندگي و نياز توليدكنندگان مسكن به نيروي كار ارزان و كارآمد موجب شد كه از همان سالهاي دهه هفتاد، تقاضا براي كارگر «ارزان» و «كمادعا» و «كارآمد» افغاني بالا رود. اين سه ويژگي تاكنون ميزان تقاضا با هر فراز و نشيبي براي استخدام نيروي كار مهاجر را حفظ كرده است. هرچند سالهاست، مطالبه مسئولين تشكلهاي دولتي و بخشي از كارگران ساختماني و يدي، عدم استخدام نيروي كار مهاجر است اما اين مطالبه هرگز باعث نميشود، برخی كارفرمايان خصوصي كه به دنبال سود شخصي هستند، آن سه مولفه و ويژگي جذاب را رها كرده و از روي شاخصهای ملي و قومي اقدام به استخدام كنند. زمان آن است كه عرصه بازي نوين اقتصاد را بشناسيم. جايي كه در آن هزينه پايينتر، كارآمدي، كيفيت و بهرهوري و حاشيه سود بيشتر حرف اول را ميزند و اگر اين دسته از سنتها قصد بقا در جوامع كنوني را دارند، راهي جز تطبيق دادن خود با محيط نوين را نخواهند داشت. فشار جمعيت شاغل چند ميليوني افغان البته به بازار كار ايران غيرقابل انكار است اما سهم مهاجران در نوسازي و بازسازي ايران نيز گسترده است؛ تا جايي كه محمدكاظم كاظمي، شاعر افغان، در شعر معروف خود يعني «بازگشت» مينويسد: «به سنگ سنگ بناها نشان دست من است»!
ايران؛ دروازه خوشبختي نيروي كار افغان
افغانها از سالهاي مياني شروع جنگ تحميلي و آن هم با آغاز جنگهاي شديد ميان مجاهدان افغان و شوروي سابق از اين كشور مهاجرت كرده و به كشورهاي مختلف پناهنده شدند. از همان سالها مرز ايران به روي افغانها گشوده شد. آنها مجبور به پرداخت وجه يا ارائه گذرنامه و ويزا نبودند. اكثر آنها به استان خراسان و منطقههاي تربت جام، تربت حيدريه و مشهد مهاجرت كردند و به كارهاي معمول (كارهايي نظير كار در ساختمانها، دامداري و كشاورزي و...) مشغول شدند. با توجه به اشتغال غيرقانوني افغانها در ايران آمار صحيحي در اين رابطه در دست نيست. حتي در سرشماريهاي عمومي نفوس و مسكن 1365، 1375 و 1385اطلاعات موثقي درباره مهاجران افغان وجود ندارد.
افغانها از بيان وضعيت شغلي خود اجتناب ميكنند؛ زيرا ميترسند كار خود را از دست دهند. در اسفند سال 1379 ايران با كمك كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل اجراي «طرح شناسايي افغانهاي ساكن ايران» را آغاز كرد. اين طرح در ارديبهشت سال 1380 به پايان رسيد. براساس نتايج حاصل از اجراي اين طرح حدود دو ميليون و 350 هزار افغاني در ايران زندگي ميكنند كه از ميان آنان حدود 890 هزار نفر در بازار كار ايران حضور دارند ولي برخي از دستاندركاران بازار كار ايران معتقدند آمار «طرح شناسايي» دقيق نيست و با احتساب كودكان و زنان افغاني شاغل در ايران تعداد كارگران افغاني به بيش از يك ميليون نفر بالغ ميشود؛ البته اين آمار شامل نيروي كار افغاني شاغلي است كه از مبادي قانوني وارد شدند و ساير تخمينها رقم بين 4-3 ميليون مهاجر را به همراه خانوادههايشان (كه اكنون فرزندان آنان نيز در ايران درس ميخوانند) نشان ميدهد.
پراكندگي نيروي كار افغان
شايد يكي از دلايلي كه باعث ميشود به نظر بيايد كه بيكاري ايرانيان چندان ربطي به افغانها ندارد، توزيع و پراكندگي كارگران افغان در كشور است. افغانها دقيقا در استانهايي كه ميزان اشتغال بالاست، استانهايي مانند كرمانشاه، ايلام، لرستان، بوشهر و سيستان و بلوچستان، كمترين ميزان كارگر افغاني را در خود جاي دادند. طبق معمول تهران و اصفهان و مشهد بالاترين ميزان مهاجر افغاني را در خود جاي داده است. از سوي ديگر برخي كارشناسان كه نسبت به ورود يا عدم ورود كارگران افغان به ايران بيتفاوت هستند، عنوان ميكنند كه «در بيشتر شاخههاي توليد كه نياز به كارگر ساده و يدي قوي و داراي استقامت دارد، كارگران ايراني اساسا وارد نميشوند». در اين مورد ميتوان به شركتهاي پيمانكار شهرداري استناد كرد كه با وجود همكاري با يك نهاد دولتي، از كارگران افغاني براي جمعآوري زبالهها و پاكسازي كلانشهرها استفاده ميكنند كه به طور طبيعي ايرانيها كمتر در اين مشاغل وارد ميشوند. همچنين نگهباني از ساختمانهاي نيمه كاره و مشاغلي از اين دست که ممكن است كارگران ايراني بهدليل درآمد پايين آن و جايگاه اجتماعي پايين سراغ آن نروند اما در طول سالهاي پس از جنگ ميتوان به وضوح ديد كه بخش زيادي از منازل و ساختمانها و راهها و... توسط كارگران ارزان و كارآمد افغاني ساخته شد. اين در حالي است كه اكنون نزديك به 70 درصد از كارگران افغاني تنها در پنج استان كشور سكني گزيدهاند. تهران، بيشترين سهم از مهاجران افغاني را در خود جاي داده است. حدود 18 درصد از كارگران افغان در استان تهران زندگي ميكنند. اين استان 25 درصد از توليد ناخالص ملي را توليد ميكند بنابراين يافتن كار در اين استان هدفي عقلايي براي مهاجران روستايي و افغاني است.
پس از تهران، استانهاي اصفهان، خراسان و فارس كه در مجموع 40 درصد از جمعيت و 43.5 درصد از نيروي كار و 42درصد از توليد ناخالص ملي ايران را به خود اختصاص دادهاند، درصد بالايي از مهاجران افغاني را پذيرا شدهاند. حضور 14درصدي افغانها در استان سيستان و بلوچستان در مقايسه با ساير نقاط كشور حالتي استثنايي دارد زيرا اين استان بهعلت واقع شدن در مرز ايران و افغانستان شمار كثيري از مهاجران افغاني را در خود جاي داده است، در حالي كه از رونق اقتصادي چنداني برخوردار نيست و با نرخ بيكاري بالايي مواجه است. يافتن كار با دستمزد بالاتر انگيزه اصلي بسياري از افغانها براي مهاجرت به ايران بوده است.
نكته ديگر اينكه كارگران افغاني فقيرتر براي يافتن كار به ايران مهاجرت كرده ولي بازرگانان ثروتمند افغان به كشورهايي چون عربستان سعودي و امارات مهاجرت كرده و تحصيلكردههاي متمول افغاني به اروپا رفتهاند. مهاجران افغان كمتر از 4درصد از كل جمعيت ايران را تشكيل ميدهند ولي حدود شش درصد از نيروي كار كشور را شامل ميشوند؛ زيرا اكثر آنان در سنين پايين وارد بازار كار شده و بهعلاوه بسياري از مردان افغان جدا از خانواده براي يافتن كار به ايران آمدهاند، بهنحوي كه در مقابل هر 100 زن بيش از 160 مرد افغاني وارد ايران شدهاست بنابراين نرخ مشاركت اقتصادي در ميان مهاجران افغاني بالاست.
استقرار كامل افغانها
افغانهاي مهاجر به تدريج با يكديگر به طور غيرقانوني پيوند خويشاوندي بستند. تعدادي نيز با تعداد اندكي از دختران ايراني ازدواج كردند و در مواردي نيز دختران افغان با مردان ايران پيوند زناشويي بستند. در اين مدت، مهاجران افغان تجربههاي زيادي را به دست آوردند و در مقابل، تجربهها و نوع نگرشهاي جديدي را نسبت به جامعه افغانستان، به كشور ميزبان انتقال دادند. در گزارشي در پاييز سال گذشته اعلام شد كه براساس آمارهاي رسمي، نزديك به ۳۰ هزار زن ايراني با مردان افغان ازدواج كردهاند. افغانها بهدليل سختكوشي و پذيرش دستمزدهاي پايين توانستهاند برخي از مشاغل را به انحصار خود درآورند. بهطور مثال بيش از 80 درصد كارگران ساختماني در كرج افغان هستند و حفر چاه كه سابقاً توسط كارگران بومي (و عموماً همداني و مشهدي) صورت ميگرفت، در حال حاضر فقط توسط افغانيها انجام ميشود.
جدال تشكلهاي كارگري حول هم طبقهايهاي مهمان!
در شرايطي كه در مراسم روز جهاني كارگر امسال، برخي شعار نوشتهاي تشكلهاي نزديك به «خانه كارگر» و اظهارات ساير فعالين كارگري نزديك به اين تشكل نشان از اعتقاد به محدودسازي كارگران افغان براي ورود به كشور دارد؛ با اين حال برخي تشكلها و سنديكاهاي كارگري ديگر با انتقاد از اين مواضع، سهم افغانها از توسعه كشور را لحاظ كردند و با بيان اينكه: «كارگران افغاني نيز مانند ما كارگر هستند»، مشكل كمبود فرصتهاي شغلي را ناشي از برخی سياستهاي اقتصادي دولتها (بهخصوص پس از پايان جنگ و در دوران رياستجمهوري محمود احمدينژاد) دانستند؛ سياستهايي كه موجب دشواريهايي براي كارگران اعم از مهاجر يا ايراني شده و شرايطي را ايجاد كردهاست كه كارگران افغاني نتوانند دستمزدي همسان با نيروي كار ايراني را دريافت كنند. در مقابل مسئولين تشكل خانه كارگر با ابراز برائت نسبت به شعارهاي داده شده، اما همچنان اعتراض به حضور كارگران افغان را حق كارگران ساختماني دانستند.
كشورهاي مهاجرپذير و مقايسه آنان با ايران
در اين زمينه مراجعه به برخي آمارها و ارقام نيز راهگشاست. بررسی وضعيت اشتغال در اين كشورها ميتواند تا حد زيادي مساله را براي ما روشن كند. كانادا كشوري نسبتا وسيع است كه بخش وسيعي از آن به دليل سردسير بودن قسمتهاي شمالي آن غير قابل كشت و سكونت است. همچنين در قياس با كشورهاي همسايه اين كشور (روسيه و آمريكا) اين كشور با كمبود منابع مواجه است. با اين حال جمعيت اين كشور حدود 40ميليون نفر است كه حدود 2ميليون نفر آن را مهاجران آسيايي و آفريقايي تشكيل ميدهند. از اين تعداد حدود یک ميليون نفر از اين مهاجران مسلمان هستند و طبق برخي برآوردها تا حدود نيم ميليون نفر از آنان نيز ايرانيتبار يا فارسزبان هستند. اين در حالي است كه طبق آخرين برآوردها نرخ بيكاري كانادا حدود 3درصد بود كه فارغ از بحث تضمين بيمه بيكاري بالا، بيكاري جوانان كمتر از 2درصد است. البته شايان ذكر است كه توليد ناخالص ملي ايران چيزي حدود يك سوم توليد ناخالص سالانه كاناداست. همين آمارها با شكلي پيچيدهتر درباره كشورهايي مانند آلمان و ژاپن و حتي اتريش وجود دارد. آلمان داراي نرخ بيكاري 7درصدي است اما در عين حال نزديك به 5ميليون مهاجر دارد. اين رقم در كشور سوئد كه داراي 5/2 ميليون مهاجر است حدود 5درصد است اما در شرايطي كه ايران در آستانه رسيدن به ركورد 10ميليون بيكار است، نميتوان با وجود اين آمارها مشكلات را به گردن كارگران افغان انداخت به ويژه اينكه اخيرا با كاهش روند رشد جمعيتي، كارشناسان جمعيتشناسي معتقدند كه به زودي جمعيت كشور ايران پيرتر از اكنون خواهد بود و نياز به جمعيت فعال جوياي كار در بازار كار ايران حس ميشود. صدالبته نبايد منكر شد كه روند ورود پول پر قدرت ايران به افغانستان طي سالهاي اخير، تاثير قابلملاحظهاي روي تراز تجاري اين كشور داشته است.
روند خروج كارگران افغان از ايران
هدفمندسازي يارانهها در ايران در آذر ۱۳۸۹ اجرا شد و طي مرحله نخست آن بخشي از يارانه سوخت، نان، آب، برق و برخي مواد ديگر حذف شد و پول آن به صورت نقدي به حساب خانوارهاي ايراني واريز شد كه البته براي اين موضوع، پولي به افغانها داده نميشود. در پي اين موضوع چند صدهزار افغان، ايران را به سوي افغانستان يا تركيه و كشورهاي اروپايي ترك كردهاند. ايران تا چند سال اخير ميزبان بزرگترين جمعيت آوارگان خارجي، عمدتا آوارگان افغان و عراقي بوده است و اكنون نيز پس از پاكستان، دومين كشور پذيرنده پناهندگان و آوارگان است. «محمد تهوري» مديركل امور اتباع و مهاجران خارجي ايران ميگويد: «با توجه به وضعيت كشور افغانستان، نوع پناهندگي به اتباع افغان در ايران براساس اعتقادات و مباني جمهوري اسلامي ايران منحصربهفرد بوده و در مقايسه با قوانين مهاجرپذير دنيا اتباع افغان با ويژگي خاصي در ايران حضور يافتهاند. با اغماضي كه دولت جمهوري اسلامي ايران در رابطه با اتباع افغان انجام داده است، تاكنون اين افراد همانند ايرانيان به طور آزاد در كشور زندگي كردهاند و تنها سه درصد اتباع افغان در شهركها (اردوگاهها) زندگي ميكنند كه اين شهركها نيز داراي ويژگيهاي يك زندگي خوب است».
دولت افغانستان و سازمان ملل بارها از ايران به خاطر بيش از سه دهه پذيرايي از مهاجران افغان تشكر كردهاند بهويژه كه بيشتر كشورهاي جهان اجازه ورود پناهندگان آن هم به تعداد چند ميليوني را نميدهند يا اجازه اقامت مهاجران را در ميان مردم خود نداده و آنها را در اردوگاهها (كمپها) نگه ميدارند. در حالي كه ايران از سال ۱۳۵۷ بدون مانعي چند ميليون افغانی را بدون گذرنامه يا مدركي به كشورخود راه داده است و آنان نيز به آساني در ميان مردم ايران زندگي كردهاند. اين مهاجران از يارانههاي سنگين و ساير امكانات مانند ايرانيان استفاده كردهاند. هرچند هر از گاهي مشكلاتي درباره تحصيل و امور درماني داشتهاند. با پيگيريهاي نهاد رياستجمهوري و وزارت آموزش و پرورش از سال تحصيلي ۹4-۹3 از دانشآموزان اتباع خارجي مقيم ايران، وجهي بابت ثبتنام در مدارس اخذ نميشود. ادارات كل امور اتباع و مهاجرين استان، تنها مرجع صدور برگه آموزشي است و شركت دانشآموزان اتباع خارجي در مسابقات رسمي ورزشي و فرهنگي منوط به نظر و تصويب كار گروه استان است.
سايه دلهره افغانها
با اعلام فراخوان ثبتنام اتباع غيرقانوني، قرار بر اين خواهد بود كه صدهاهزار افغان مجبور به ترك ايران شوند، آنهم بعد از اتمام اعتبار ويزايشان. اتباع افغان در صورت عدم داشتن مداركي مبني بر اقامت قانوني در ايران، پس از دستگيري به كشور خود بازگردانده شده و سپس ممنوعالورود ميشوند؛ اخباری که شنیدنش آنها را به دلهره انداخته است؛ اما آنان هنوز هم غيرقانوني وارد ايران ميشوند، هنوز هم حاضرند جان خود را براي جان دوباره از دست بدهند و هنوز هم سوار بر مركب مرگ ميشوند.
رضا اسدآبادی