این یک رقابت پیچیده است؛ به مثابه سریال بازی مرکب، بیش از 7 هزار زبالهگرد هر روز صبح باید سطلهای سرکوچه هر منطقه را بجویند. قوطی، بطری، کاغذ، پلاستیک، فلزات و... را جدا کنند و پیش از آنکه کامیونهای جمعآوری زبالههای تر و خشک بیایند، آنها را به گاراژهای دپو و ضایعاتیهای اطراف تهران برسانند. لیدرها منتظرند پس از تفکیک، زبالههای خشک را به مراکزی که دقیقا هویتشان مشخص نیست، بفروشند. آنها همواره نامرئیاند و خودشان را سلطان میخوانند. چندی پیش زبالهدانی یکی از این سلاطین در شهرک اکباتان خبرساز شد. او حتی به خود زحمت نداده بود به خارج از شهر برود. وقتی ماموران انتظامی به آنجا رفتند، ۲۰ تن زباله در آنجا دپو شده بود. به گفته یکی از مسوولان شهرداری در سال ۱۳۹۹، تهران بیش از ۵۰۰ گود و گاراژ دپوی زباله و ضایعاتی دارد. تا امروز تلاش شهرداری برای جمعآوری گودها همواره با شکست مواجه شده است.
ابوعلی گلزاری، متخصص مدیریت پسماند به «دنیای اقتصاد» میگوید: «چرخش مالی این سلاطین بر اساس آمار اتحادیه بازیافت پسماند گاهی سالانه به 3.5میلیارد دلار میرسد. اگر زبالههای خشک زبالههای شهری، کارخانهای و ساختمانی را با هم در نظر بگیریم گردش مالی این تجارت سالانه به دهها میلیارد دلار هم میرسد.» یک سال و نیم است که شهرداری از اپلیکیشن جدیدی رونمایی کرده به نام «نوماند». مسوولان شهرداری مدعیاند این اپلیکیشن تهدیدی برای سلاطین زباله است، اما آخرین بررسیها نشان میدهد؛ این در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. برای بررسی این ادعا ما برای گزارش میدانی به اطراف شهرری میرویم. دپوی زباله تهران از قدیم در اطراف شهرری و کهریزک بوده یعنی در عروس شهرهای کهن. به آنجا که میرسیم؛ «گلمحمد» 13ساله دم یکی از ضایعاتیهای اشرفآباد ایستاده. او آرام دستهایش را نشانمان میدهد.
پر از تاول است و زخمهای پوستی عمیق. سهمش از این تجارت به زحمت به 5 میلیون در ماه میرسد که آن هم باید بفرستد افغانستان برای خانوادهاش. او به نظر ستار پروین، جامعهشناس یک هوموساکر واقعی است.
مفهومی که ریشهاش از روم باستان میآید و به کسانی گفته میشود که عمل ناشایستی را مرتکب شده یا یکی از تابوهای جامعه را زیر پا گذاشتهاند، به همین دلیل از تمام حقوق شهروندی و انسانی خود محروم میشوند. گلمحمد اما عملناشایستی انجام نداده، جز اینکه غیرمجاز یک راست آمده اشرفآباد. او به این جرم تمام نشانههای یک هوموساکر را دارد، ژندهپوش است و فاقد هرگونه بیمه و تامین اجتماعی و مکـان خواب و زندگی مناسب. ساعات کار او بسیار بیشتر از ساعات رسمی است. از کیفیـت زندگی بسیار پایین رنج میبرد و مسکن ندارد. سکینه بدرلو، معاون امور اجتماعی و فرهنگی سازمان مدیریت پسماند به «دنیای اقتصاد» میگوید: «ما اصلا کودک کار در میان پیمانکارانمان نداریم. شما حتی یک کودک نمیتوانید، نشانمان دهید. کودکان میتوانند فال بفروشند، شیشه ماشینها را پاک کنند، اما نمیتوانند وارد مخزن زباله شوند.»
طلای کثیف به چه کسی میرسد؟
پنج سال پیش چنگالهای جرثقیلهای شهرداری وقتی در زبالههای گود غنیآباد فرو میرفت، جهنم به تصویر درآمد. زبالهگردها که بیشترشان تبعه افغانستان بودند، از هر سو میگریختند. آلونکهایشان که با ضایعات درست شده بود، فرو میریختند. عبدالصمد پنجساله زار میزد و دنبال برادرش میگشت. سرنگهای مصرف شده، قوطیهای پلاستیکی، لباسهای پاره، نانهای مانده کباب، دستمالکاغذیهای آلوده و... در آسمان پخش میشدند. سگها زوزه میکشیدند. مسوولان شهرداری، چندین عملیات به این شکل را پایانی بر بازی تاجوتخت سلاطین زباله اعلام کردند و بهرهکشی از کودکان کار. دهیار غنیآباد اما به «دنیای اقتصاد» میگوید: «پس از آن گودهای دیگری در اینجا ایجاد شد که 30 تای آن را خودش سال گذشته با حضور استاندار و فرماندار تخریب کرده است.»
او مدعی شد که «دیگر غنیآباد ضایعاتی ندارد» اما چند کیلومتر آنطرفتر از غنیآباد، به سمت اشرفآباد و زمانآباد بعد از عملیات گودخرابکنی، دوباره مجموعهای از ضایعاتیها سر از زمین درآوردند. سلاطین اینبار هوشمندانهتر عمل کردند و دور زبالهدانیهایشان را با حصاری از گونی و ورقههای آهن پوشاندند. جز بوی تعفن و شیرابهها هیچچیز از بیرون پیدا نیست. فقط چند معتاد در بیابان خارج از اشرفآباد نشستهاند و دارند در آرامش خونبازی میکنند. پیرمردی با موتورش دم در یکی از ضایعاتیها ایستاده زبالههایی که جمعکرده را نشان میدهد؛ شیشه و قوطیهای فلزی کیلویی 5 هزارتومان، پلاستیک و کاغذ کیلویی 2 هزار تومان. او تقریبا هر ماه دو، سه میلیون تومان درآمد دارد. تحقیق گسترده کامیل احمدی، پژوهشگر حاکی از آن است: «هر زبالهگرد در روز تا 150 کیلو زباله جمع میکند.» گلزاری که سالهاست در زمینه پسماندها مطالعه میکند؛ میگوید: «درآمد این طلای کثیف سالانه بالای 10 میلیارد دلار برای زبالههای شهری پیشبینی میشود.»
فقط بگذارید کار کنم
تانکر آبی برای زبالهگردها آب آشامیدنی آورده. سلیم دبههای آب 10 هزارتومانیاش را که برمیدارد، میگوید: «دولت اصلا به ما آب ندهد، برق ندهد. فقط بگذارد اینجا کار کنیم.» آهنگ احمدظاهر آخرین صدایی است که از گوشی موبایلش میشنوم؛ «طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود و...» خودش به سمت زبالهها میرود. امیر چپچپ نگاهم میکند؛ «نکند کاری کنید بیایند ما را بیرون کنند. اینجا را خراب کنند. کجا برویم آنوقت؟» احمد میگوید: «شهرداری یهو میآید و زبالههایمان را با خود میبرد یا کلانتری میریزد سرمان. مگه ما چه کردهایم جز جمعکردن زبالههای شما.» آخرین پژوهشهای مجلس در سال 1400 حاکی از آن است که «تعداد افراد زبالهگرد حدود 14 هزار نفرند که حدود 4700 نفر از این افراد غالبا کودک و در تهران فعال هستند.
نکته قابل تامل در خصوص این آمار حضور 90 درصدی مهاجران غیرقانونی در میان جمعیت زبالهگرد است.» آمار زبالهگردها اما معمولا بیشتر از اینها ارزیابی میشود، رقمی که گلزاری معتقد است در تهران 7 هزار نفرند و در کشور 25 هزار نفر. زبالهگردها آخرین حلقههای مافیای زباله هستند. حدود 10 سال پیش را خیلیها به یاد میآورند، وقتی در یک دوره طرحی برای خروج افغانها از ایران اجرایی شد، پایتخت بوی تعفن گرفت. بدرلو به کارگیری افغانها را تایید میکند، اما نمیگوید؛ برای این افراد میشود چه امکاناتی در نظر گرفت یا چه کرد که بتوانند به صورت قانونی کار کنند. از سوی دیگر گلزاری میگوید: «سلاطین زباله از کودکان با بیرحمی هر چه تمامتر کار میکشند.
اگر ما هم مانند ژاپن پسماند را کاملا تفکیک کنیم، میتوانستیم سالی بین 5 تا 10 میلیارد دلار ارزش مادی به دست آوریم یا اگر بتوانیم پسماند را مدیریت کنیم؛ میتوانیم برای 500 هزار تا یک میلیون نفر شغل سالم مجزای زبالهگردی تولید و از 5 تا 10 میلیارد دلار به اقتصاد کشور تزریق کنیم، اما به دلیل نبود شفافیت در بحث پسماند، اکنون با فساد و مافیا روبهرو هستیم. هر روزی که در کشور میگذرد، یک و نیم میلیون زباله تولید میکند. زمین و هوایمان درگیر آلودگی میشود. سازمان محیطزیست برآورد کرده، مدیریت نابسامان پسماند؛ 44 هزار میلیارد تومان به اقتصاد کشور آسیب میزند.»
چرخش مالی چند میلیاردی
مردی که دارد زبالههای غیرخشک را میسوزاند، میگوید: «از من هم عکس بگیرید بعدا برایم بیاورید.» امیر زهرخندی میزند: «چقدر دلت خوش است. ما سهمی از این زندگی نداریم.» بحث بر سر قیمت سطلهای زباله دوباره از سر گرفته میشود؛ «هر یک از سطلهای زباله مناطق تهران نرخ خودش را دارد. پیمانکاران معمولا ماهانه با لیدر ضایعاتیها حساب میکنند. سطلهای زباله منطقه یک تهران تا 100میلیون میارزد. منطقه 13 به 20 میلیون تومان میرسد.» سهم آنها از همه این گردش مالی، اتاقی است دومتر در دومتر با یک پراید و دو وانت. گلزاری میگوید: «از نظر ساختاری، از سال 1383 مدیریت پسماند زیرنظر وزارت کشور است. با این حال به نظر من این وزارتخانه، ساختار تخصصی و علمی و قوی برای مدیریت پسماند کشور ندارد. شما کافی است عملکرد مدیریت پسماندهای شهری را در 20 سال اخیر رصد کنید. در زمینه پسماند ما اصلا نمیدانیم با کی طرف هستیم.
در خیلی از شهرها استاندار، فرماندار و شهردار هم وارد تصمیمگیری میشوند. شرکتهای خصوصی هم نمیدانند با چه کسی معمولا طرف هستند. فضا اینگونه است که همه اختیار دارند اما هیچکس مسوولیت قبول نمیکند.» آرش نصر، جامعهشناس روند قانونی کار پیمانکاران شهرداری را اینگونه شرح میدهد: «در قانون آمده شرکتی که در مزایده شهرداری موفق میشود و یکساله با شهرداری قرارداد میبندد، باید در محلهها خانوادهها را آموزش دهد و از نیروی مجاز استفاده کند و از در خانهها زباله خشک را تحویل بگیرد و بفروشد.» گلزاری به قول خودش سالهاست که دارد فریاد میزند: «اگر آموزش از مدارس ایران و خانوادهها آغاز میشد و ما به تفکیک زباله میرسیدیم حتی بر اساس آموزههای دینیمان. دست مافیا کوتاه میشد.»
گلمحمد با زخم میخوابد
این روند سالیان درازی است که از مسیر خارج شده و در عوض مافیای فاسدی شکلگرفته که تمام این قوانین را میشکند. آرش نصر بهترین شیوه جمعآوری زباله را نشان میدهد که در بیشتر کشورهای دنیا در حال حاضر اجرایی میشود؛ «تغییر این رویه که پیمانکاران امروز پیش گرفتهاند، نیازمند سرمایهگذاری است. باید سیستمی درست شود که پیمانکاران زبالههای خشک را از در منازل جمعآوری کنند. در آن صورت سطلهای زباله با آن شکل کریه ناگهان محو میشوند و دیگر مافیا نمیتواند بیگاری بکشد و پول به جیب بزند.» با این حال سالهاست که بیشتر استارتآپها به دلیل ورود و دست به یکی کردن مافیای شهر شکست خوردهاند. بدرلو میگوید: «ما امیدواریم که «نوماند» در این زمینه موفق شود. نوماند، اپی زیرمجموعه سوپراپ شهرزاد و تحتنظر شهرداری، در یک سال گذشته در مناطق 8، 13 و 14 به صورت آزمایشی اجرا شده است.
شهروندان در این طرح میتوانند زبالههای خشک خود را به نوماند بفروشند و پول دریافت کنند یا از خدمات دیگری مانند کارت مترو بهرهمند شوند یا عوارض شهری خود را بدهند یا از فروشگاههای شهروند خرید کنند. در این طرح مردم تکریم میشوند.» بسیاری از کارشناسان اما هشدار میدهند که بعید است مافیا بگذارد این طرح اجرا شود. نان مافیا از این است که فضا مغشوش باشد و طلای کثیف بیحساب و کتاب مبادله شود. معاون شهرداری اما میگوید: «درست که اپلیکیشنهای قبلی شکست خوردند اما این اپ برای خود شهرداری است و پیمانکاران ناچار باید تن به این فضا بدهند.» حالا اینجا گلمحمد تمام مدت مات و مبهوت به زبالههایی که جمع کرده خیره مانده است. او درکی از بازی سلاطین زباله ندارد. شب دستهای پر تاول و زخمش را زیر سرش میگذارد و به فردا فکر میکند که باید در یک رقابت سخت زبالههای خشک منطقه یک را جمع کند و روی کتفش بگذارد و به ضایعاتیاش برساند.