زمستان سال 1399 زن میانسالی با مراجعه به پلیس آگاهی عنوان کرد که همسر 47 سالهاش ناپدید شده است.
وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: همسرم مثل همیشه صبح دیروز برای کار از خانه خارج شد اما دیگر خبری از او نشد. تلفن همراهش هم خاموش است.
پس از این شکایت پلیس ردیابی مرد گمشده را در دستور کار قرار داد تا اینکه یک هفته بعد مأموران جسد وی را در حالی که با پارچهای دور گردنش خفه شده بود، در یکی از باغهای حاشیه پرند پیدا کردند.
در ادامه مأموران با بررسی ریز مکالمات تلفنی قربانی به مرد جوانی که از دوستان مقتول بود، رسیدند و آخرین تماسها هم توسط این شخص برقرار شده بود. اما وقتی مأموران به سراغ وی رفتند مشخص شد وی همزمان با ناپدید شدن مقتول به مکان نامعلومی گریخته است. تا اینکه شش ماه بعد مأموران رد او را پیدا کرده و دریافتند وی به تازگی با دختر جوانی به نام سمیرا ازدواج کرده است بنابراین مرد جوان دستگیر شد.
متهم پس از دستگیری و در همان بازجوییهای اولیه به قتل با همدستی همسرش سمیرا اعتراف کرد.
با تکمیل تحقیقات برای مرد جوان به اتهام مباشرت در قتل و برای سمیرا به اتهام معاونت در قتل کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه چهار دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
اولین جلسه دادگاه
در ابتدای این جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس متهم به جایگاه رفت و گفت: بواسطه شوهر خواهرم با مقتول آشنا و دوست شده بودم و مدت زیادی با او رفت و آمد داشتم. پس از آنکه من و سمیرا با هم نامزد کردیم روز حادثه قصد داشتیم به باغی در پرند برویم که مقتول هم از من خواست با ما به باغ بیاید. از آنجا که با او دوست بودم و به او اعتماد داشتم قبول کردم و سه نفری به باغ رفتیم. شب من از باغ بیرون رفتم تا غذا بگیرم اما وقتی برگشتم با صحنه عجیبی رو به رو شدم. نامزدم فریاد میکشید و گریه میکرد. فهمیدم مقتول قصد داشته به نامزدم تعرض کند. به حدی از این موضوع عصبانی شدم که کنترل خودم را از دست دادم و سنگی را که جلوی پایم بود برداشتم و چند ضربه به سرش زدم وقتی غرق خون روی زمین افتاد من و نامزدم همان موقع ماشینی گرفتیم و به تهران برگشتیم و بسرعت خانهام را هم عوض کردم. چند ماه بعد هم من و سمیرا ازدواج کردیم تا اینکه بازداشت شدم.
پس از آن سمیرا به جایگاه رفت و گفت: من در این جنایت نقشی نداشتم. نه او را زدم و نه دخالتی در مرگش داشتم. من آن روز از ترس و شوکی که به من وارد شده بود فقط تماشاگر بودم و به همین خاطر اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به اظهارنظر کارشناسان پزشکی قانونی که علت مرگ را خفگی اعلام کرده بودند هر دو متهم را به قصاص محکوم کردند.
نقض حکم
پس از صدور حکم متهمان اعتراض کردند و پرونده به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان پس از بررسی دقیق پرونده حکم قصاص را نقض کردند و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران(همعرض) فرستاده شد.
دومین جلسه دادگاه
در این جلسه اولیای دم بار دیگر بر درخواستشان که قصاص بود، تأکید کردند.
پس از آن مرد جوان به جایگاه رفت و با تکرار اظهاراتش در مراحل مختلف بازجویی و جلسه نخست دادگاه اظهار داشت: من به خاطر آنچه در شب حادثه اتفاق افتاد و سوءنیت او به نامزدم عصبانی شدم و او را با سنگ زدم اما سمیرا در این ماجرا دخالتی نداشت. باور کنید وقتی ما آنجا را ترک میکردیم او زنده بود و نفس میکشید.
قاضی از متهم پرسید: درباره گزارش پزشکی قانونی که علت مرگ را خفگی اعلام کرده چه توضیحی دارید؟
متهم جواب داد: نمیدانم چه کسی پارچه را دور گردن او پیچیده و خفهاش کرده است. اما نه من و نه نامزدم چنین کاری انجام ندادهایم.
بعد از آن سمیرا هم به جایگاه رفت و بار دیگر اتهام مشارکت در قتل را نپذیرفت و گفت: وقتی شوهرم برای گرفتن غذا از باغ خارج شد آن مرد به سراغم آمد و میخواست آزارم دهد. ابتدا از او خواهش کردم تا از من فاصله بگیرد اما او توجهی به حرفها و تذکراتم نکرد. در نهایت به ناچار با او درگیر شدم تا اینکه شوهرم سر رسید و او را با سنگ زد.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.