پانزده روز قبل راز يكي از عجيبترين قتلهاي پايتخت كه در آن پسري جوان با تزريق سم مار به قتل رسيده توسط تيم جنايي پايتخت فاش ميشود. متهم سالها قبل در سازمان آتشنشانی كار ميكرده و با روش مارگيري و سم مارها آشنايي كامل داشته است. او در هر دو جنايت توسط افرادي اجير شده، اما نقشه جنايت دوم هرگز عملي نميشود و عامل اصلي توسط ماموران پليس دستگير ميشود. اين در حالي است كه هنوز دو نفر از متهمان پرونده متواري هستند...
يكي، دو ماه پيش، پسري جوان از مغازهاش كه حوالي ميدان هفت تير بوده خارج ميشود، اما در بين راه اتفاقي عجيب رخ ميدهد؛ دو نفر با شتاب از كنار او رد ميشوند و به پسر جوان تنه ميزنند! پسر جوان در چند قدمي خانهاش بيهوش و روي زمين ميافتد. همسايهها موضوع را به خانواده او اطلاع ميدهند و خانوادهاش، او را به بيمارستان ميرسانند، ولي اين جوان در بيمارستان جانش را از دست ميدهد.
يك منبع آگاه در رابطه با جزييات اين پرونده به «اعتماد» ميگويد: «اين پرونده به عنوان مرگ مشكوك به اداره پليس ارجاع شد و از آنجايي كه اين پسر ورزشكار بود، خانوادهاش حدس ميزدند كه امكان دارد اتفاقي براي او افتاده باشد. از طرفي هم مقتول قبل از آنكه به خانه برود براي كاري پيش يكي از دوستانش رفته و گفته بود كه در خيابان دو نفر به او تنه زدهاند و درد عجيبي در ناحيه شكمش احساس ميكند. شك خانواده و اظهارات دوست اين پسر جوان، پاي ماموران اداره دهم پليس آگاهي را به پرونده مرگ مشكوك اين جوان باز ميكند. ماموران با دستور قاضي محمدجواد شفيعي، بازپرس جنايي تهران تحقيقات لازم را آغاز ميكنند و همزمان جسد براي كالبدشكافي به پزشكي قانوني منتقل ميشود.»
اين منبع آگاه در مورد بررسيهاي ماموران پليس ميگويد: «ماموران در ابتدا به بررسي دوربينهاي مداربستهاي ميپردازند كه در مسير رفتن اين جوان به خانه دوستش قرار داشته است. بررسي ماموران از فيلم دوربينهاي مداربسته نشان ميداد كه وقتي اين جوان محل كارش را ترك ميكند؛ يك دستگاه موتورسيكلت از كنار او رد و يكي از سرنشينان آن به مقتول تنه ميزند و سپس عذرخواهي ميكند و از محل دور ميشود. ديدن همين صحنه شك ماموران را بيشتر ميكند، اما ماموران نميتوانستند با قاطعيت نظر بدهند تا اينكه پزشكي قانوني اعلام ميكند كه سم عجيبي وارد بدن مقتول شده و همين سم باعث مرگ اين جوان شده است. بنابراين ماموران پليس احتمال ميدهند كه سم از طريق سرنگ در پي تنه زدن يكي از سرنشينان همان موتورسيكلت وارد بدن مقتول شده است.»
به گفته اين منبع آگاه؛ متهمان ۵ نفر هستند كه سه نفر آنها بازداشت شدند و دو نفر ديگر متواري هستند.
اختلاف ۴۰ ميليارد توماني
بر اساس اطلاعاتي كه به دست «اعتماد» رسيده؛ تيم جنايي در گام بعدي به سراغ افرادي ميرود كه با مقتول خصومت شخصي داشتند. در يافتههاي پليس مشخص ميشود يكي از بستگان او به نام مهدي نقش پررنگي دارد. او از مدتها قبل با مقتول و پدر او دچار اختلاف شده بود. پدر مقتول يك تاجر ثروتمند و صاحب چندين ملك و مغازه در پايتخت بود. بررسيهاي ماموران پليس حاكي از آن بود كه پدر مقتول با مهدي اختلاف ۴۰ ميلياردي داشته است. اين اختلاف مالي باعث شده بود كه سال گذشته در يك مهماني مهدي و پدر مقتول با يكديگر درگير شوند و در آن درگيري مقتول در دفاع از پدرش يك سيلي به گوش مهدي بزند. به اين ترتيب ماموران اداره دهم پليس آگاهي تهران، مهدي را زيرنظر گرفتند و سرنخهايي به دست آوردند كه نشان ميداد او طراح نقشه اين جنايت بوده است. بنابراين ماموران متوجه ميشوند كه او با فردي به نام ساسان و افراد ديگري در ارتباط بوده كه تحقيقات تيم جنايي نشان ميداد كسي كه شب حادثه به مقتول تنه زده بود، ساسان بوده است. همين كافي بود تا دستور بازداشت ساسان و مظنونان ديگر كه در اين ماجرا نقش داشتند به همراه مهدي كه از بستگان نزديك مقتول بود، صادر شود.
راز جنايت
طولي نكشيد كه معلوم شد ساسان و همدستش در شهر شيراز دستگير شدهاند. ماجرا از اين قرار بود كه آنها راهي شهر شيراز شده بودند تا فردي را به قتل برسانند، اما پيش از جنايت، پليس به آنها مشكوك شده و چون همراهشان شوكر، گاز اشكآور و سرنگ بوده دستگيرشان كرده بود. با به دست آمدن اين اطلاعات آنها براي انجام تحقيقات به اداره آگاهي تهران منتقل شدند و تحت بازجويي قرار گرفتند. آنها ابتدا اصرار بر بيگناهي داشتند و منكر اين اتفاقات بودند. تا اينكه ساسان به جنايت اعتراف كرد و گفت با تزريق سم مار، جان مقتول را گرفته است.
ساسان گفت كه از سوي مهدي يكي از بستگان مقتول اجير شده و براي اجراي اين جنايت دستمزد گرفته است. به اين ترتيب با اعتراف ساسان و دستگيري سه نفر از متهماني كه در اين پرونده نقش داشتند، راز اين جنايت عجيب برملا ميشود، ولي تحقيقات در مورد پرونده همچنان ادامه دارد...
اظهارات متهم
ساسان كه توسط مهدي اجير شده بود، ميگويد كه ميخواسته جنايتها را طوري انجام دهد كه هيچ سرنخي از خود به جاي نگذارد. حالا ساسان به سوالات «اعتماد» به شرح زير پاسخ ميدهد.
چرا دست به اين جنايت زديد؟
شرايط مالي خوبي نداشتم و حاضر بودم به خاطر پول هركاري انجام بدهم، حتي آدمكشي.
چه كسي نقشه قتل را كشيد؟
خودم كشيدم. اين نقشه مختص خودم است. قدم به قدم را خودم طراحي و اجرا كردم. ميخواستم خاص و ويژه باشد.
چرا براي قتل، سم مار را انتخاب كرديد؟
من سالها قبل در يكي از شهرهاي جنوب غربي كشور آتشنشان بودم. اغلب ماموريتهايي كه ميرفتم مربوط به مارگيري بود. چون علاقه شديدي به مار داشتم. ۶ سال است كه تحقيقاتم بر روي گونههاي مارهاست. مثلا كدام سمشان كشندهتر است. هر اطلاعاتي بخواهيد درباره مارها دارم چون سالهاست كه تحقيق ميكنم. از سوي ديگر ميخواستم قتلي كه مرتكب ميشوم، خاص باشد و لو نروم.
چرا شغل آتشنشاني را ترك كرديد؟
ترك نكردم، اخراج شدم. آن هم به خاطر مشكلاتي كه پيش آمد. هرچند كارم را دوست داشتم، اما خب مسوولان سازمان وقتي ديدند مشكل دارم اخراجم كردند.
مقتول را ميشناختيد يا از طرف مهدي معرفي شده بود؟
نه، نميشناختم. يكي از دوستانم فردي به نام مهدي را به من معرفي كرد. او ميگفت كه مقتول يكي از بستگانش است و با او دچار اختلاف ۴۰ ميلياردي شده است. مهدي در ازاي پرداخت دو هزار دلار، از من خواست تا جان همان جواني كه صاحب كافيشاپ بود را بگيرم. من هم دستمزدم را گرفتم و نقشه را كليد زدم.
از جزييات روز حادثه بگوييد.
۱۰ روز قبل از قتل به حوالي محل كار مقتول رفتم و بساط نوازندگي پهن كردم تا آمار او را بگيرم. ميخواستم بدانم چه ساعتي ميرود و چه ساعتي برميگردد. يك گيتار دستم گرفته بودم و در خيابان نوازندگي ميكردم تا بتوانم اطلاعاتي از مقتول كسب كنم. شب حادثه هم با كمك يكي از دوستانم رفتيم محلي كه قرار بود جان مقتول را بگيريم. از قبل يك مارافعي خريده و زهرش را با روشهاي خاصي كه بلد بودم گرفتم. زهر را داخل سرنگ ريختم و با آب نمك حلش كردم. سپس در فرصتي مناسب به مقتول تنه زدم و سم را به بدنش تزريق كردم. بدون آنكه مقتول متوجه شود. تصور ميكردم نقشهام خاص است و هرگز لو نميروم، اما خب ماه هميشه پشت ابر نميماند.
ماجراي نقشه دومين جنايت در شيراز چه بود؟ توضيح ميدهيد.
دومين فردي كه قرار بود به قتل برسد راننده يك جنسيز بود. خيلي پولدار بود و با فردي اختلاف داشت. همان فرد مرا اجير كرد و پيشنهاد چند هزار دلاري به من داد تا نقشه قتل را عملي كنم. من هم پذيرفتم تا او را با سم مار به قتل برسانم. با همدستانم رفتيم تا جان او را بگيريم. با موتور كنار خيابان ايستاده بوديم تا سوژهمان برسد و نقشه را عملي كنيم. ناگهان ماموران پليس به ما مشكوك شدند و ما را دستگير كردند. سپس ما را به اداره آگاهي فرستادند تا گوشيهايمان بررسي شود. متاسفانه من پيامهاي واتس آپم را پاك نكرده بودم و با طراح دومين نقشه جنايت پيامهايي رد و بدل كرده بوديم كه اين پيامها داخل گوشيام جا مانده بود. ماموران هم متوجه شدند كه من دستمزد گرفتم تا فردي را در شيراز به قتل برسانم. من هم مجبور شدم اعتراف كنم، اما راز قتل پايتخت همچنان فاش نشده بود. چند روز بعد كارآگاهان پليس آگاهي تهران به شيراز آمدند و گفتند كه دست من رو شده است. اين شد كه ناچار شدم به قتل اول نيز اعتراف كنم.
يعني اگر دستگير نميشديد به اين روش از قتلها ادامه ميداديد؟
نميدانم! مطالب مربوط به قاتلان سريالي را ميخواندم. فيلمهاي در ژانر جنايي زياد تماشا ميكردم به همين دليل ميخواستم قتلها هم با شگردي خاص باشد، اما اينطور نبود كه دلم بخواهد تبديل به قاتل سريالي شوم. حالا هم كه لو رفتم و دستگير شدم خيلي پشيمانم.
توضيح: «اعتماد» بنا به دلايلي از اسامي واقعي متهمان و مقتول در اين گزارش خودداري كرده است.