حوالی غروب بود و هوا کمکم رو به تاریکی میرفت. مرد جوان لباس شیک و مرتبی پوشیده بود و آماده پذیرایی از میهمانش بود. نگاهی به اطراف انداخت، با اینکه همسر و دخترش از چند روز قبل به مسافرت رفته بودند اما خدمتکارشان حسابی خانه را تمیز و مرتب کرده بود. وسایل پذیرایی هم مهیا بود. نگاهی به ساعتش انداخت، قرار بود زن جوانی که چند روز قبل اتفاقی با او آشنا شده بود، به خانهاش بیاید.
زن جوان خودش را طراح دکوراسیون معرفی کرده بود و هومن که از مدتها قبل به فکر بازسازی و طراحی داخلی خانهاش بود، حالا که همسر و دخترش به مسافرت خارج از کشور رفته بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از زن جوان خواسته بود تا به خانهاش بیاید و برای طراحی خانه کارش را شروع کند. هومن میخواست وقتی همسرش به خانه برمیگردد، با دیدن شکل تازه خانهشان غافلگیر شود.
ساعت از 7 غروب گذشته بود که مهرنوش قدم به خانه هومن گذاشت. میزبان ساعتی قبل خدمتکار را مرخص کرده بود و خودش لیوان شربتها را برای پذیرایی آورد. دقایقی که گذشت، زن جوان سیگاری روشن کرد و هومن برای آوردن زیرسیگاری به آشپزخانه رفت. وقتی برگشت، گرم صحبت و نوشیدن شربت شدند اما ناگهان پلکهایش سنگین شد و خانه دور سرش چرخید.
دام شوم
نمیدانست چند ساعت و یا چند روز گذشته، به سختی چشمانش را باز کرد اما هنوز هم گیج و منگ بود. میخواست از جایش بلند شود اما توانش را نداشت. نور آفتاب بشدت چشمش را آزار میداد. تمام قدرتش را به کار گرفت تا از جا بلند شود اما ناگهان با دیدن لباسهایش که گوشهای افتاده بود، وحشتزده شد. یادش نمیآمد چه اتفاقی افتاده که در آن وضعیت نامناسب قرار گرفته بود. در همین حین صدای تلفنش را شنید. با سختی گوشی را جواب داد. با شنیدن صدای مهرنوش از آن سوی خط میخواست بپرسد چه اتفاقی افتاده که حرفهای زن جوان او را بیشتر شوکه کرد.
«بالاخره بیدار شدی، دیگه داشتم نگران میشدم. فکر کردم در ریختن داروی بیهوشی توی شربتت زیادهروی کردم و مردی! حالا که زندهای، فعلاً 100 میلیون به این شماره کارتی که برات میفرستم، واریز کن البته اگه نمیخواهی همسر و دخترت وقتی از سفر برمیگردن، با دیدن فیلم سیاهی که نقش اولش خودت هستی، شوکه بشن.»
تماس قطع شد و هومن همچنان گیج و مات بود. هنوز هم نمیدانست چه اتفاقی برایش رخ داده اما وقتی متوجه سرقت پولها، طلاهای همسرش و اموال باارزش خانهاش شد، تازه فهمید مهرنوش یک مار خوش خط و خال بوده که زهرش را به او ریخته است و حالا هم قصد اخاذی دارد. تصور اینکه همسرش وقتی برگردد با فهمیدن این ماجرا چه واکنشی خواهد داشت، دیوانهاش میکرد.
اخاذیهای سریالی
یک هفتهای گذشت و با اینکه 100 میلیون تومان را برای مهرنوش واریز کرده بود اما اخاذیهای او تمامی نداشت. مستأصل و نگران به خودش لعنت میفرستاد که چرا به این راحتی اعتماد کرده و زنی را که نمیشناخت، به خانهاش راه داده بود. او که تاجری ثروتمند و دنیا دیده بود، از این همه سادگی و بیتدبیری خودش متعجب بود. بالاخره تصمیم عاقلانهای گرفت و دل به دریا زد و پیش پلیس رفت تا واقعیت را بگوید.
چند روز بعد مهرنوش و مرد جوانی که با او در این سرقت و اخاذی همدست بود، بازداشت شدند. در بازرسی از مخفیگاه آنها، مدارکی بدست آمد که نشان میداد مردان دیگری نیز قربانی این باند تبهکار دو نفره شدهاند اما برخی از آنها نیز مانند هومن به خاطر ترس از بیآبرویی از شکایت صرفنظر کرده بودند.
نجات از دست اخاذان تبهکار با اعتماد به پلیس
بررسی چنین پروندههایی نشان میدهد که قربانیان از ترس اینکه آبرویشان پیش خانواده و بستگان به خطر بیفتد، تن به خواسته اخاذان میدهند و فکر میکنند اگر شکایتی مطرح کنند، علاوه بر آبروریزی، خودشان متهم به روابطی میشوند که آنها را مقصر جلوه میدهد.
حال آنکه تبهکاران نیز با همین دستاویز و تهدید به بیآبرویی همچنان از قربانیانشان سوءاستفاده و اخاذی میکنند. این افراد وقتی قربانیانشان زن باشند که گاه پا را فراتر نهاده و علاوه بر اخاذی مالی، آنها را به داشتن ارتباطات نامشروع دیگر نیز تهدید میکنند. بررسی پروندههای اینچنینی نشان میدهد ترس و تهدید و حفظ آبرو اهرمهای بازدارندهای هستند که سبب میشود قربانیان از تماس با پلیس و طرح شکایت خودداری کنند.
رحیم دشتبان، بازپرس سابق دادسرای امور جنایی تهران در این رابطه میگوید: طبق ماده 34 قانون اساسی کشور دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هر کس میتواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع کند. همه افراد ملت حق دارند اینگونه دادگاهها را در دسترس داشته باشند و هیچکس را نمیتوان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد، منع کرد.
چنانچه پلیس یا هر ضابط قضایی شکایت را نپذیرد، این نپذیرفتن شکایت جرم محسوب میشود. اما برای اثبات ادعا، شاکی پس از طرح دعوی خود، در رابطه با اینکه از او سرقت و یا اخاذی شده است، باید مدارک و ادلههای مربوطه را ارائه کند. قاضی پس از بررسی مدارک و شواهد، موضوع را بررسی خواهد کرد.
اما موضوع مهمتری که این افراد از رفتن به پلیس و دادسرا برای طرح شکایت، خودداری میکنند، ترس از آبرو است. آنها بیم آن را دارند که با طرح شکایت، همسر، والدین یا فرزندان و سایر اعضای خانوادهشان از این ماجرا باخبر شوند و آبرویشان یا جایگاه اجتماعی آنها به معرض خطر بیفتد.
این بازپرس دادسرا در ادامه میافزاید: طبق ماده ۹۱ قانون آیین دادرسی کیفری، تحقیقات مقدماتی به صورت محرمانه صورت میگیرد، مگر در مواردی که قانون به نحو دیگری مقرر نماید.
کلیه اشخاصی که در جریان تحقیقات مقدماتی حضور دارند موظف به حفظ این اسرار هستند و در صورت تخلف، به مجازات جرم افشای اسرار شغلی و حرفهای محکوم میشوند. بنابراین هیچ کسی حق ندارد در مراحل تحقیقات و مقدمات، بهخصوص در جرایمی که منافی عفت است، اطلاعات پرونده را برملا کند و به این صورت نیست که مقام قضایی یا پلیس نیز در این خصوص با خانواده آنها تماس برقرار کنند.
متأسفانه خیلی از مالباختگان این سرقتها، از طرح شکایت واهمه دارند و میترسند که در صورت شکایت، خودشان هم گرفتار قانون شوند و جرمی برای آنها در نظر گرفته شود.
البته شاید در برخی موارد تنها اتهامی که میتوان برای این مالباختهها در نظر گرفت، رابطه نامشروع است، آن هم در صورتی که چنین جرمی رخ داده باشد. از طرفی اتهام رابطه نامشروع در زمانی مورد رسیدگی قرار میگیرد که شکایتی در این خصوص صورت گرفته باشد. اما چون چنین افرادی در چنین پروندههایی در حقیقت همان متهم و فردی است که اقدام به اخاذی و سرقت کرده است، اغلب شکایتی مطرح نمیشود.
در نتیجه هیچ اتهامی برای این افراد در نظر گرفته نمیشود و قربانیان چنین پروندههایی میتوانند به راحتی شکایت خود را مطرح کنند. ضمن اینکه سوار کردن یک خانم در خودرو برای صحبت درباره زندگی آینده یا ارتباط دوستی و کاری یک جرم سازمانیافته محسوب نمیشود.