«ببينم گوشيتُ، چند خريديش؟»، «اين ديگه دِ مده شده»، «لامصب ميخوره جادّه رو...»، «اصاً نگاش كه ميكني با آدم حرف ميزنه»، «ساعتِ... با طراحي زيبا و بهاي خود، هوش از سر شما ميبرد!»، « 12 ويژگي برتر گوشي... كه شما را به خريد آن ترغيب ميكند» و....
اينها نمونهاي از صحبتها و نوشتههايي است كه هر روز در محافل دوستانه و فاميلي و در اخبار سايتها و روزنامههاي خبري ميشنويم و ميبينيم. تب با كلاس بودن امروز همه را كم و بيش فراگرفته و معدود كساني كه از اين دايره بيرون هستند با كلمات و تعابيري تحقيرآميز به شديدترين شكل ممكن هجو ميشوند.
تجملگرايي چيست؟
واژه «تجملگرايي» ناظر به يك رفتار شايع است كه با «تجمل» ارتباط تنگاتنگي دارد و البته داراي بار منفي است. «تجمل» ميتواند شامل هر وسيله و ابزاري باشد كه بهرهمندي از آن، فرد را در چشم ديگران به فردي جالب و احياناً قابل احترام تبديل ميكند. البته اين شيء لزوماً بايد چيز گرانقيمت يا دور از دسترس باشد كه تهيه آن براي عموم افراد جامعه آسان نيست. بر اين اساس، يك گوشي موبايل گرانقيمت، يك لباس گرانقيمت، يك خودروي گرانقيمت و لوكس و كمياب و يك خانه شيك و بزرگ و گرانقيمت ميتواند جزو تجملات به حساب آيد. يك نكته ديگر كه درباره تجمل وجود دارد آن است كه آن شيء يا وسيله گرانقيمت لزوماً بايد در چشم ديگران زيبا و خواستني جلوه كند، وگرنه نميتوان آن را «تجمل» عنوان كرد. با تعريف تجمل، ميتوان تا حدي «تجملگرايي» را هم توضيح داد؛ «تجملگرايي» به زبان خيلي ساده به استفاده مستمر و پيگيرانه از تجملات گفته ميشود. به عبارتي در اينجا با يك رفتار ثابت و تكرارشونده مواجهيم كه توسط مجموعهاي از انسانها در يك جامعه صورت ميگيرد، طوري كه اين رفتار به عنوان يك پديده اجتماعي قابل شناسايي است. بنابراين، تجملگرايي يك شاخصه اجتماعي است و مجموعه قابل توجهي از افراد را درگير خود ميكند.
مرز تجملگرايي كجاست؟
نكته قابل ملاحظه ديگر آن كه «تجملگرايي» با «استفاده از تجمل» يكي نيست، بلكه تجملگرايي به استفاده بيضابطه، افراطي و نامناسب از تجمل به صورت يك رفتار مكرر گفته ميشود. بر اين اساس، استفاده از تجمل چنانچه به مرز تجملگرايي (به عنوان يك رويه ثابت در زندگي و مستقل از ارزشها و اهداف ديگر زندگي) نرسيده باشد، لزوماً بار منفي ندارد. به طور خلاصه ما به استفادهاي از تجمل، تجملگرايي ميگوييم كه داراي اين ويژگيها باشد:
1- بيضابطه، نامناسب و افراطي باشد.
2- آنقدر تكرار شود تا به يك رويه ثابت تبديل شود.
3- به صورت يك پديده اجتماعي باشد كه بر رفتار ديگراني كه در معرض آن قرار ميگيرند، ناخودآگاه اثر بگذارد.
البته به نظر ميرسد اگر استفاده از تجمل اين ويژگي اخير را هم نداشته باشد باز هم ميتوان نام «تجملگرايي» را بر آن نهاد. هر چند ويژگي مورد اشاره، قطعاً ابعاد تجملگرايي را به مراتب گسترده و اثر آن را تشديد ميكند.
آيا تجملگرايي لزوماً چيز بدي است؟
فارغ از حرفهاي كليشهاي و شعاري كه كمتر كسي به آنها عمل ميكند، ما بايد بتوانيم خود را حقيقتاً قانع كنيم كه تجملگرايي چيز بدي است. تجملگرايي به معنايي كه در سطور قبل بيان شد به دلايل ذيل، دقيقاً رفتار بدي است:
1- مهمترين و اولين دليل بر رد تجملگرايي آن است كه تجملگرايي به دليل آن كه با نيازهاي واقعي زندگي انسان ارتباطي ندارد، از پشتوانه منطقي و كافي برخوردار نيست و اصولاً با دقتنظرهاي عقلي و منطقي، در زمره رفتارهاي نابخردانه قرار ميگيرد؛ يعني چيزي در رديف عادتهاي بدي مثل سيگار كشيدن، پرخوري و امثال آن.
2- در بسياري از مواقع، تجملگرايي برونداد رفتاري يك آسيب رواني و حتي شخصيتي است كه ما را به صورت ناخودآگاه به سمت تجملگرايي سوق ميدهد. در اين حالت ما اسير يك موج رواني ناخودآگاهيم كه ما را در چنبره خود گرفته و به هر طرف كه ميخواهد هدايت ميكند. جداي از اينكه اين حالت براي يك آدم عاقل حالت جالبي نيست، روي آوردن به تجملگرايي بدترين روش براي مواجهه با اين آسيب يا كمبود رواني است؛ درست مثل اينكه وقتي گرسنه هستيم به جاي صرف يك وعده غذايي سالم و پرانرژي، شكممان را با هلههوله پر كنيم!
3- تجملگرايي ميتواند به يك مرض فزاينده و رو به گسترش تبديل شود و سرمايههاي مادي و معنوي ما را ببلعد و جا را براي بروز استعدادها و ويژگيهاي ممتاز درونيمان تنگ كند. همچنانكه ميتواند تمركز كافي براي برنامهريزي بر بخشهاي مهم زندگيمان را از ما بگيرد و حواس ما را به سوي مسائل كاملاً حاشيهاي و دم دستي پرت كند.
4- تجملگرايي ميتواند تهديدي بالقوه براي سرمايههاي قابلپساندازمان و متعاقباً مانعي براي ساختن آيندهاي بهتر براي هر فرد باشد. يك شخص ميتواند با پسانداز يا سرمايهگذاري، شرايط مالي و امكانات زندگي خود را در آينده بهبود ببخشد، اما با تجملگرايي اين فرصت را به راحتي نابود ميكند. اصولاً تجملگرايي با آيندهنگري ميانه خوبي ندارد و فرد تجملگرا صرفاً در «لحظه» زندگي ميكند.
5- فرد تجملگرا در معرض حسادت ديگران قرار ميگيرد. بر اين اساس، علاوه بر آنكه بايد خود را براي آسيبهاي محتملي كه از سوي اين افراد متوجه اوست، آماده كند، به احتمال زياد از حمايتهاي داوطلبانه اطرافيان خوب خود در مواقعي كه به اين حمايتها نياز فوري و حياتي دارد، محروم ميشود.
6- تجملگرايي باعث بروز فشار رواني بر كساني ميشود كه رفتار فرد تجملگرا در معرض ديد آنهاست، ولي امكان مالي كافي براي استفاده از تجملات مشابه وي را ندارند. اين امر رضايتمندي آنها را از زندگي به طرز محسوسي پايين ميآورد و بر كيفيت زندگي آنها اثرات نامطلوبي خواهد داشت. بنابراين، اگر به زندگي و رفتار خود كمي مسئولانه نگاه كنيم، تجملگرايي را رفتاري دور از شأن انساني خود مييابيم. در واقع، ما اخلاقاً حق نداريم رفتاري اختياري و به دور از اضطرار و اجبار را در پيش بگيريم كه به ديگران آسيب ميزند و تجملگرايي قطعاً يكي از شاخصترين اين رفتارهاست.
ريشههاي تجملگرايي
بدون شك تجملگرايي ريشههاي متعددي دارد، اما ميتوان به مهمترين آنها به قرار زير اشاره كرد:
1- ساختار اجتماعي: متأسفانه يكي از عمدهترين منابع شيوع تجملگرايي و بسياري ديگر از ناهنجاريهاي رفتاري، ساختار اجتماعي ماست. ساختارهاي اجتماعي با ارزشگذاري غلط خود نسبت به اين رفتار نقش بسزايي در شيوع آن دارند؛ ارزشگذارياي كه ممكن است نوعي احترام و كلاس اجتماعي دروغين و زودگذر را براي افراد تجملگرا به ارمغان آورد. اين ساختار غلط به ويژه ميتواند از طريق گروه همسالان به فرد منتقل شود.
2- ويژگيهاي رواني (آسيبهاي رواني، مثل احساس حقارت، حسادت و تكبر و غرور): همانطور كه قبلاً گفته شد، تجملگرايي در بسياري از موارد بازتاب ناخودآگاه يا آگاهانه آسيبها و كمبودهاي روانياي است كه يا فرد تجملگرا درمان آنها را در بروز اين رفتار ميجويد يا آن كمبودها و آسيبها به صورت ناآگاهانه به شكل تجملگرايي بروز مييابند.
3- محيط خانوادگي: خانواده مهمترين منبع دريافت و نهادينهسازي ارزشها در درون يك فرد، حداقل تا سنين نوجواني است. كاملاً روشن است افرادي كه در خانوادههاي تجملگرا بزرگ شدهاند و مناسبات فاميلي و اجتماعي آنها حول محور اين رفتار ميگردد، بيش از كساني كه چنين زمينه خانوادگي را ندارند، در معرض تجملگرايي هستند.
4- فقر فرهنگي: فقر فرهنگ ريشه بسياري از رفتارهاي نابهنجار ماست. البته مشكل اينجاست تقريباً همه ما در مواجهه با چنين عبارت گزندهاي، خود را از دايره اطلاق آن خارج ميدانيم و فقط آن را متوجه ديگراني ميدانيم كه لابد از ما بسيار كمهوشتر، كمسوادتر، فقيرتر، بدبختتر و... هستند. اما واقعيت آن است كه ممكن است هر يك از ما به اندازه خودمان به درجهاي از فقر فرهنگي، ولو بسيار كم، مبتلا باشيم. باور به بيماري نقطه شروع درمان است؛ وگرنه بيماري كه خود را سالم ميپندارد، نه تنها گامي براي درمان خود برنميدارد، بلكه از تلاش كساني كه دوستش دارند براي درمانش ناراحت و خشمگين ميشود.
باور كنيم كه تجملگرايي بد است
در گام نخست بايد باور كنيم كه تجملگرايي به اندازه كافي بد است. در اين رابطه بايد با خود روراست باشيم و از گول زدن خود به شدت پرهيز كنيم. واقعيت آن است كه بسياري از ما در عمق وجود خود به بد بودن تجملگرايي باور نداريم و چه بسا آن را چيز خوبي هم ميدانيم. وقتي دستگاه ادراكي خود را قانع كرديم، حالا نوبت به عمل و رفتار ميرسد. همين جا توجه شما را به اين نكته جلب ميكنم كه بين اعتقاد به بدبودن يك كار با اجتناب عملي از آن هميشه فاصلهاي وجود دارد كه باعث ميشود افرادي در كشاكش جاذبهها و دافعههاي زندگي روزمره خود، دقيقاً برخلاف اعتقاداتشان عمل كنند. پس صرف اعتقاد به بدبودن تجملگرايي دوري از تجملگرايي را تضمين نميكند. براي اين كار اندكي زمان لازم است.
قبل از ورود به بخش آخر حرفهايمان درباره راهكارهاي دوري از تجملگرايي، لازم است دو خطاي شناختي درباره تجملگرايي را مطرح كنيم:
الف) نگران نباشيد؛ دعوت به اجتناب از تجملگرايي لزوماً به معناي سادهزيستي افراطي يا زندگي توأم با زهد نيست.
ب) اجتناب از تجملگرايي قطعاً به معناي بيكلاس بودن هم نيست.
و اما برخي راهكارها:
1- آموزش ببينيم: همه ما بايد به اين باور بزرگ برسيم كه براي زندگي در دنياي پيچيده امروز و فرو نيفتادن در ناهنجاريهاي رفتاري و تباهكننده سرمايههاي انساني خود، نيازمند آموزش هستيم. بسياري از ما آمادگي لازم براي زندگي كاملاً خردمندانه را نداريم و همين امر موجب ميشود كه در درون فراز و فرود اتفاقات گوناگون زندگي، خودمان را گم كنيم، جوگير شويم و رفتارهاي غيرمنطقي از خود نشان بدهيم.
2- اعتماد به نفس خود را بالا ببريم: اگر ريشه تجملگرايي در كمبود اعتماد به نفس باشد كه اغلب همينطور هم هست، بهتر است كمي روي افزايش اعتماد به نفس خود سرمايهگذاري كنيم.
3- روابطمان را تنظيم كنيم: فاصله ايمني خود را از افراد و اقشاري كه دچار بيماري مهلك تجملگرايي هستند حفظ كنيم؛ در مقابل خوب است گاهي با افراد پايينتر از خود به لحاظ مالي معاشرت كنيم.
4- به تبعات تجملگرايي بينديشيم.
5- با مطالعه و برنامهريزي و آمادگي كافي به سراغ خريد برويم: برخي مواقع ما به دليل غافلگير شدن در زمان خريد يك محصول، به تجملگرايي رو ميآوريم. شايد براي شما زياد اتفاق افتاده باشد كه به انگيزه خريد كالايي با مشخصات و محدوده قيمتي مشخصي به بازار رفته، اما پس از آن كه تعداد متنوعي از آن محصول يا محصولات مشابه را با قيمتهاي بسيار بالاتر رؤيت كرده و توضيحات كاملاً بيطرفانه فروشنده محترم را! به گوش جان شنيدهايم، به يكباره متوجه شدهايم كه در حالي از مغازه خارج ميشويم كه محصولي با دو برابر قيمتي كه مد نظرمان بود در دست داريم و احياناً براي جبران كمبود مالي جهت خريد آن محصول مجبور شدهايم از دوست عزيزمان قرض كنيم يا آن كه تمام پساندازمان را يك جا برداشت كنيم!
6- تفريحهاي ديگري را جايگزين تفريح خريد كنيم و از آنها هم لذت ببريم: اگر بتوانيم غير از رفتن به بازار و بازديد از فلان بوتيك و بهمان فروشگاه و نمايشگاه لوكس، به تفريحاتمان تنوع ببخشيم، گام بلندي در مبارزه با تجملگرايي برداشتهايم.
7- براي زندگي و وقت خود و به خصوص اوقات فراغتمان برنامه داشته باشيم: اگر ادعا كنيم كه انسانها در اوقات فراغتشان بيشتر در معرض آسيب تجملگرايي هستند، سخن گزافهاي نگفتهايم. لذا كساني كه بيش از ديگران از اوقات فراغت بهرهمندند و البته به منابع مالي كافي هم دسترسي دارند، بيشتر از ديگران در معرض اين آسيب هستند (البته اينجا بايد كساني را كه محيط كار و زندگيشان با تجمل عجين شده را استثنا كرد).
8- زندگيمان را به لحاظ معنوي غني كنيم: غناي معنوي ميتواند متانت رفتاري ما را به دنبال داشته باشد. اين اتفاق ثمره بسيار شيريني است كه ميتواند تمام ابعاد زندگي ما را با تحولي مثبت روبهرو كند. غناي معنوي ميتواند با دعا و نيايش، عبادت و خواندن اشعار عارفانه شاعران بزرگ حاصل شود.
9- تمرين كنيم: براي تبديل يك رفتار به يك رويه و عادت پسنديده در زندگي، مدتي نيازمند تمرين آن رفتار هستيم. براي اين كار ميتوانيم فهرستي از وسايلي كه تا شش ماه آينده واقعاً به آن نياز داريم تهيه و سعي كنيم در خريدهايمان به اين فهرست حتيالامكان وفادار باشيم. حتي ممكن است افرادي كه به درجات بالايي از تجملگرايي مبتلا هستند، لازم باشد مدتي با خريد كالاهاي لوكس و گرانقيمت خداحافظي كنند. ضمناً اگر شش ماه زمان بسيار طولانيو طاقتفرسايي به نظر ميرسد، ميتوانيد آن را كمتر كنيد؛ مثلاً يك ماه.
10- به خودمان يادآوري كنيم كه راههاي ميانبر براي دستيابي به پول و ثروت و كلاس اجتماعي هميشه راههاي مطمئن و خوبي نيستند.
11- مرتب به خودمان يادآوري كنيم كه آدمهاي تجملگرالزوماً آدمهاي موفق و محبوب و قابل احترامي نيستند كه هيچ، گاهي قضيه كاملاً برعكس اين است.
12- حساسيتهاي اخلاقيمان را بالا ببريم؛ از حصار خودخواهيهاي زننده و كورمان كمي فاصله بگيريم و اندكي به ديگران هم بينديشيم. متعاقباً احساسات اخلاقياي مثل نوعدوستي و ايثار را هر چه بيشتر در خود تقويت و مجالي براي پاسخ به اين احساسات را جستوجو كنيم و عملاً به آنها پاسخ دهيم.
نقطه شروع
به رغم همه آنچه به عنوان راهكارهاي مقابله با تجملگرايي گفته شد، ممكن است هيچ يك از ما توفيق كاملي براي رهايي از اين رفتار نابهنجار به دست نياوريم و همچنان آلوده به درصدي از تجملگرايي باشيم.
هيچ كس هم انتظار ندارد كه خواندن اين چند خط معجزهاي بيافريند و به يكباره ما آدمهاي معمولي را به قهرمانان مبارزه با تجملگرايي تبديل كند. با اين حال، براي همه كساني كه اين حرفها آنها را قانع كرده كه تجملگرايي خطمشي خوبي نيست يا قبلاً به اين نتيجه رسيده بودند، اين حرفها ميتواند يك نقطه شروع باشد. پس بياييم با عزمي جدي براي مبارزه با اين خلق و خو و رفتار نامناسب، اقدامات لازم را آغاز كنيم و خود را از زير تيغ زندگي لاكچري و تجملگرايانه نجات دهيم.
ذبح زندگي زير تيغ لاكچري!
کد خبر : ۳۱۵۶۷ | یکشنبه، ۲۸ آذر ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۵:۴۱ | ۵۶۵۵ بازدید |
«ببينم گوشيتُ، چند خريديش؟»، «اين ديگه دِ مده شده»، «لامصب ميخوره جادّه رو...»، «اصاً نگاش كه ميكني با آدم حرف ميزنه»...