رهبر انقلاب صریحاً اعلام کردند که مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی «هیچ سودی برای ایران ندارد» و حتی میتواند خسارتآفرین باشد؛ حالا یک اقتصاددان از ضرورت «برنامهریزی برای دوران بدون توافق» و راهبرد قویتر شدن ایران سخن میگوید.
موضوع مذاکره با آمریکا همواره یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین مسائل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است.
در تازهترین موضعگیری، رهبر انقلاب با تأکید بر بیفایده بودن گفتوگو با دولت آمریکا در شرایط کنونی، تصریح کردند که چنین مذاکراتی نه سودی برای منافع ملی به همراه دارد و نه زیانی را از کشور دفع میکند؛ بلکه حتی میتواند خسارتآفرین باشد.
این سخنان بار دیگر ضرورت بازتعریف راهبرد ایران در قبال آمریکا و مدیریت شرایط «بدون توافق» را برجسته ساخت.
در همین زمینه، اقتصاددان برجسته دکتر شاکری با تحلیل شرایط کنونی نظام بینالملل و جایگاه ایران در معادلات جهانی، بر لزوم طراحی برنامهای ایجابی برای اداره کشور بدون اتکا به توافق با آمریکا تأکید میکند و معتقد است تنها در سایه تقویت توان داخلی و اتخاذ سیاستهای سنجشپذیر میتوان مسیر مذاکراتی آینده را در جهت منافع ملی هموار ساخت.
این گفتوگو در دو بخش تنظیم شده است که بخش اول آن ارائه شده است.
مشروح این گفتوگو به شرح زیر است:
بررسی بیانات رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا
سوال: رهبر انقلاب فرمودند که در شرایط کنونی، مذاکره با دولت آمریکا اولاً هیچ کمکی به منافع ملی ما نمیکند، هیچ سودی برای ما ندارد و هیچ ضرری هم از ما دفع نمیکند. در ادامه نیز فرمودند که ثانیاً، برعکس، زیانهایی هم بر آن مترتب است. میخواستم در این باره از شما توضیح بخواهیم و تحلیلتان را بشنویم.
شاکری: خب، شما احتمالاً مطلعید که همیشه معتقدم ما باید هم برای اداره کشور در وضعیت توافق و هم در شرایط عدم توافق برنامه داشته باشیم و از بیان برنامههای عملیاتی خود در هر یک از این دو مسیر ابایی ندارم.
به نظر من، برای هر دو حالت باید برنامه داشته باشیم، اما اگر کسی به عنوان مشاور سیاستگذاری از من میپرسید که کدام مسیر شایستهتر است و روی کدام باید تأکید شود، من میگفتم: برنامه اداره کشور در شرایط عدم توافق!
چرا؟ اولاً، اگر چنین برنامهای داشته باشید، احتمال دستیابی به توافق، یا حتی توافق منصفانه، بیشتر میشود. ثانیاً، شرایط کنونی اساساً مناسب ورود به یک توافق واقعی با طرف مقابل نیست.
این موضوع را میتوان هم از منظر کلی نقش آمریکا در جهان و هم از زاویه وضعیت ایران بررسی کرد.
از دیدگاه جایگاه آمریکا در نظام جهانی، این کشور در حال از دست دادن نقش پیشین خود بهعنوان آخرین منبع تقاضا در جهان است؛ نقشی که با ایجاد حداقلی از تقاضا، امکان اجرای سیاستهای انبساطی برای سایر کشورها را فراهم میکرد.
این تغییر، مجموعهای از عدماطمینانها را در سطح بینالملل به وجود آورده است.
این جمله قابل بحث است و در این گفتگو قصد ندارم آن را بسط دهم، اما نکته مهم این است که چنین وضعیتی، مجموعهای از عدماطمینان را برای همه دنیا ایجاد میکند.
هیچ کشوری، حتی خود آمریکا، توافقی را بهعنوان یک توافق نهایی تلقی نمیکند.
چنین توافقهایی بیشتر بهعنوان یک «مرحله کنترل تنش» و بخشی از چرخه فشار و مذاکره دیده میشوند.
نمونه بارز آن توافق انگلیس با آمریکا است؛ توافقی که اگرچه در برخی حوزهها مانند مالیات یا تولید فولاد مصادیقی داشت، اما در بخش انرژی عملاً بیسرانجام ماند و نشان داد که این قبیل توافقها بیشتر یک پنجره موقت برای کنترل تنش هستند، نه راهحلی پایدار.
به همین دلیل، اساساً تصور وجود یک میز مذاکره جدی که در آن شرایطی قابل اتکا و سودمند برای طرفین فراهم باشد، نه تنها برای ایران بلکه برای هیچ کشوری در جهان واقعبینانه نیست.
حتی وقتی در ایران عدهای میگویند باید مذاکره کنیم، در پاسخ به این پرسش که منظورشان دقیقاً چه نوع مذاکرهای است، معمولاً سخن از «مذاکره جامع» به میان میآورند. اما واقعیت این است که امروز هیچ کشوری، حتی نزدیکترین شرکای غربی، حاضر به مذاکره جامع با آمریکای ترامپ نیستند.
البته این به معنای کنار گذاشتن ایده توافقهای کوتاهمدت، سنجشپذیر و تکثیرپذیر برای مدیریت تنش نیست؛ چراکه چنین توافقهایی میتوانند بهتدریج پنجرهای برای راهحلهای بلندمدت ایجاد کنند.
اما تجربه برجام نشان داد که حتی توافقی که «دائمی» خوانده میشد، عملاً دوام نیاورد: ظرف دو سال ایران از منافع اقتصادی آن محروم شد و ظرف یک دهه نیز نتایج حقوقیاش بیاثر گردید. بنابراین، مدل توافقهای بلندمدت در شرایط کنونی اساساً در دسترس نیست؛ نه برای ایران و نه برای هیچ کشور دیگری.
نقش آمریکا در جهان و چالشهای مذاکره
در موضوع ایران و آمریکا، واقعیت این است که آمریکاییها به این جمعبندی رسیدهاند که برای مهار رقبای اصلی خود باید محیط پیرامونیشان را ناامن نگه دارند؛ و ایران دقیقاً در نقطهای قرار گرفته که نقش لولای این محیط را ایفا میکند.
مادامی که واشنگتن تصور کند میتواند از طریق فشارهای امنیتی ایران را در تنگنا قرار داده و از این طریق امتیاز بگیرد، این رویکرد ادامه خواهد یافت.
در حقیقت، ایران در نگاه آمریکا کشوری است که میتوان آن را ناامن کرد و از این ناامنی بهعنوان ابزاری برای فشار بر رقبای اصلی یعنی روسیه و چین بهره برد.
اما لحظهای که ایران نشان دهد چنین الگویی دیگر کارآمد نیست، در همان زمان باب گفتوگو گشوده میشود و آمریکا ناچار خواهد شد برای مهار رقبایش به ایران امتیاز بدهد.
از همین منظر، فرمایش رهبر انقلاب مبنی بر اینکه «ایران باید قوی شود»، معنای روشنی پیدا میکند. بنابراین اساساً نمیتوان انتظار داشت که یک توافق بلندمدت بتواند همه مسائل ایران و آمریکا را حل کند.
هرگونه توافق احتمالی باید ایجابی، کوتاهمدت، سنجشپذیر و تکثیرپذیر باشد. چنین مدلی نیازمند یک ایده تازه در تهران است، نه صرفاً تغییر در شکل یا قالب مذاکرات.
به بیان دیگر، اینکه مذاکره مستقیم یا جامع باشد، هیچکدام پاسخگوی مسأله اصلی نیست. آنچه اهمیت دارد، تولید ایده در داخل ایران است. به محض آنکه چنین ایدهای در تهران شکل بگیرد، دیگر «کفِ مذاکره» در چارچوب فعلی بیمعنا خواهد شد.
گفتوگوهایی مثل اینکه «هر توافقی بهتر از توافق نکردن است» در عمل مانع قدرت گرفتن کشور و دستیابی به یک توافق پایدار میشود. اینها همان حداقلهایی است که خرد متعارف پیشنهاد میکند.
اما اگر ما ناچار باشیم دوباره همه این حداقلها را مرور کنیم، بخش مهمی از آن به این واقعیت برمیگردد که متأسفانه در ایران بسیاری از گفتارهای مربوط به سیاست خارجی، با نگاه به منافع سیاست داخلی مطرح میشود. این یک حقیقت تلخ است که پیش روی ما قرار دارد.
سوال: حالا اگر اجازه بدهید کمی بیشتر درباره «برنامه اداره کشور در شرایط عدم توافق» توضیح دهید. دقیقاً چه برنامههایی میتواند هم کشور را قوی کند و هم مسیر را برای یک توافق منصفانه باز کند؟ مثلاً در حوزه اقتصاد، چه گامهای عملی پیشنهاد میکنید؟
شاکری: همانطور که گفتم، برنامه برای شرایط عدم توافق اولویت دارد، چون اگر ما قوی باشیم، توافق بهتر دستیافتنیتر میشود.
در این زمینه باید توجه کنیم که نقش آمریکا در جهان در حال تغییر است؛ آمریکا دیگر آن «آخرین تقاضاکننده» نیست که بتواند با ایجاد حداقلی از تقاضا، امکان اجرای سیاستهای انبساطی در سایر نقاط جهان را فراهم کند.
این تغییر، مجموعهای از عدم اطمینان را برای همه کشورها ایجاد کرده است.
حتی توافقهایی که امضا شدهاند ـ مثل توافق اخیر با انگلیسیها ـ بیشتر نوعی کنترل تنش هستند تا یک توافق نهایی.
خشهای کلیدی مثل انرژی هنوز بلاتکلیف است. بنابراین میز مذاکرهای که بتوان واقعاً روی آن حساب کرد، فعلاً وجود ندارد؛ نه برای ما و نه برای دیگران.
کسانی که امروز از «مذاکره جامع» صحبت میکنند، باید پاسخ بدهند که چه کسی در شرایط فعلی حاضر است با ترامپ وارد مذاکره جامع شود.
سوال: پس شما میگویید حتی اگر مذاکرهای هم در کار باشد، باید کوتاهمدت و سنجشپذیر باشد؟
شاکری: دقیقاً. توافقی شبیه برجام که تصور میکردیم دائمی است، در عمل چنین نبود. ظرف دو سال منافع اقتصادی آن از بین رفت و تنها آثار حقوقی بلندمدتش باقی ماند. چنین مدلی دیگر در دسترس نیست.
واقعیت این است که آمریکاییها برای مهار روسیه و چین، محیط پیرامونی خود را ناامن میکنند و ایران در مرکز این معادله قرار دارد.
تا زمانی که احساس کنند با فشار میتوانند امتیاز بگیرند، این مسیر را ادامه میدهند.
اما به محض اینکه نشانهای از قدرت واقعی ما ببینند، باب گفتوگو باز خواهد شد و امتیاز خواهند داد. این همان معنایی است که رهبر انقلاب در مورد «قوی شدن» تأکید کردند.
اهمیت غنیسازی و سیاستهای اقتصادی
سوال: در مورد غنیسازی، چرا این موضوع تا این اندازه اهمیت دارد و آمریکاییها روی آن فشار میآورند؟
شاکری: غنیسازی نقطه تمایز ماست. حجم عظیمی از امکانات، دانش و زمان صرف این برنامه شده است.
آمریکاییها فشار میآورند نه به این دلیل که تصور کنند ایران به سمت بمب میرود – ایران حتی پس از جنگ هم به سراغ آن نرفت – بلکه چون نمیخواهند هیچ کشوری در منطقه چنین ظرفیتی داشته باشد.
تعهدات آمریکا به عربستان و برخی دیگر از کشورها نیز همین را اقتضا میکند.
برنامه غنیسازی ما کاملاً بومی است؛ سانتریفیوژها در داخل ساخته میشوند و با حملات یا فشار بیرونی از بین نمیروند.
به همین دلیل آنها به دنبال حذف کاملش هستند. اما ما باید این توان را حفظ کنیم و آن را به نتایج ملموس در زندگی مردم تبدیل نماییم؛ مثلاً تأمین سوخت نیروگاهها.
به همین خاطر، در میان گزینههایی که ایران برای قوی شدن و همچنین برای حفظ امنیت انرژی خود در اختیار دارد، غنیسازی یک گزینه غیرقابل چشمپوشی است و باید بهعنوان نقطه تمایز راهبردی کشور حفظ شود.
دلیل فشار شدید آمریکاییها بر برنامه غنیسازی ایران اصلاً این نیست که گمان میکنند ایران قصد تولید سلاح هستهای دارد؛ چرا که ایران حتی در دوران پس از جنگ، باوجود شرایطی که میتوانست برای دنبالکردن چنین مسیری توجیهپذیر باشد، سراغ آن نرفت.
دلیل واقعی، جلوگیری از وجود ظرفیت غنیسازی در منطقه است: واشنگتن نمیخواهد هیچیک از شرکای منطقهایاش، از جمله عربستان و دیگر بازیگران، به این توانمندی دست یابند.
برنامه غنیسازی ایران کاملاً بومی و مولد است — سانتریفیوژها داخل کشور ساخته میشوند و این سازوکار با حمله نظامی یا فشار بیرونی بهسادگی از بین نمیرود. همین ویژگی است که باعث میشود طرف مقابل تلاش کند از طریق فشارهای گسترده و نه تخریب نظامی، این ظرفیت را تضعیف یا حذف کند.
علت آن هم بخشی به تعهدات سیاسی و تجاری طرفهای غربی در پروندههای منطقهای بازمیگردد؛ آنها در چارچوب این تعهدات ناچارند مانع از ایجاد این نوع ظرفیتها شوند تا مزیت راهبردی را در اختیار متحدانشان نگه دارند.
تا زمانی که طرف مقابل مطمئن نشود «دیوار» توان و مقاومت ما بلندتر از دیگران است، اصرار بر حذف ظرفیت غنیسازی ادامه خواهد داشت؛ اما هرگاه مشخص شود این مزیت راهبردی برای ما پایدار است، فشارها تضعیف خواهد شد.
از مرحله حفظ برنامه غنیسازی، گام بعدی رساندن آن به نتایج ملموس برای زندگی مردم است.
یکی از کاربردهای بالقوه و عملی غنیشده کردن اورانیوم، تأمین سوخت نیروگاهها است — نه برای تولید سلاح، بلکه برای تأمین انرژی.
در نسل جدید نیروگاهها، سوخت با غلظتهای بالاتری مثل ۲۰ درصد مورد توجه است، نه صرفاً غلظتهای زیر ۵ درصد؛ پس تبدیل این ظرفیت به محصولات و خدمات مفید و قابلفهم برای مردم، اولویتی راهبردی و اقتصادی است.
چالشهای داخلی و چشمانداز آینده
اکنون زمان آن رسیده که سیاست خارجی ما بر مدلی از «بهرهبرداری از زنجیره ارزش غنیسازی» متمرکز شود؛ مدلی که فراتر از صرف تولید ماده غنیشده بر ساخت نیروگاه، تبدیل محصول به میله سوختی و توسعه زنجیرههای مرتبط تمرکز کند.
وقتی این دیدِ راهبردی پذیرفته شود، دیگر هیچکس نمیتواند «تعطیلی چرخهٔ غنیسازی» را بهعنوانِ یک گزینهٔ معقول و قابلفروش پیشنهد؛ مزیتی که سالها با سرمایهگذاری عظیم علمی و فنی ایجاد شده، قابل معامله نیست، بلکه باید تکمیل و کاربردی شود.
اگر طرف مقابل دغدغهاش «انحرافِ برنامهٔ هستهای» است، منطقیترین راه پاسخ دادن به این ادعا ـ نه با خاموشکردن ظرفیتها، بلکه با تعریفِ روشنِ «مصارف» است؛ یعنی نشان دادن اینکه تولید غنیشده صرفاً برای اهداف صلحآمیز و کاربردهای اقتصادی مانند تولید برق هستهای و تأمین سوخت نیروگاهها بهکار میرود.
چنین رویکردی میتواند هم نگرانیهای نظارتی را پاسخ دهد و هم زمینهٔ ایجاد یک سازوکار بازرسیِ پایدار و قابلاعتماد برای ایران فراهم کند.
واکنش سریعِ طرفهای غربی به پیشنهادهای مشابه ـ حتی پیشنهادهایی که آقای عراقچی یا دیگران مطرح کردهاند ـ نشان میدهد مسئله در حقیقت «غنیسازی» بهعنوان فناوری نیست، بلکه گفتوگو بر سر پیامدها و مصارفِ آن است.
بنابراین مسیر منطقی سیاست خارجی ما این است که از حفظِ چرخهٔ غنیسازی دفاع کند و همزمان روی تعریفِ مصارفِ شفاف، توسعهٔ زنجیرهٔ تولید تا میلهٔ سوختی و ایجادِ نتایجِ ملموس اقتصادی برای مردم تمرکز نماید.
تعریف مصارف، همکاری با طرفهای خارجی و در نهایت تأمین برق ۲۴ ساعته برای بخشهایی از غرب آسیا، بخشی از سیاست همسایگی ایران است.
معنای دقیق این سیاست، تکثیر توسعه است؛ بهطوری که ایران بهعنوان کشوری دارای ظرفیت غنیسازی و زیرساختهای گسترده در حوزه انرژی و مهندسی تولید برق، میتواند این توانمندی را در داخل و حتی خارج از کشور برای تأمین برق ۲۴ ساعته به کار گیرد.
با تمرکز سرمایهگذاری مناسب، ایران میتواند نسبت به میانگین منطقه، پاسخ بهتری در حوزه برق ارائه دهد و این مسئله میتواند پایهای برای سیاست خارجی جدید کشور باشد.
سوال: و در مورد معامله، چگونه؟
شاکری: حتی در صورت معامله، هیچ گزینهای شامل تعطیلی چرخه غنیسازی نیست. مزیتی که با تلاش و زمان ایجاد شده، فروخته نمیشود؛ بلکه تکمیل میشود. اگر دغدغه طرف مقابل «انحراف برنامه» باشد، منطقیترین پاسخ، تعریف مصارف شفاف مانند برق هستهای است.
واکنش طرف مقابل نشان میدهد که مسئله اصلی، غنیسازی نیست، بلکه گفتگو بر سر مصارف و کاربردهای آن است.
گزینههای دیگر شامل همکاری خارجی برای تعریف مصارف و توسعه سیاست همسایگی برای برق ۲۴ ساعته در منطقه، مسیر منطقی سیاست خارجی ایران خواهد بود.
سوال: اگر ممکن است، کمی بیشتر توضیح دهید که چرا بسیاری از گفتارهای سیاست خارجی در ایران با نگاه به منافع داخلی مطرح میشوند؟
شاکری: متأسفانه، بخش زیادی از این گفتارها با تمرکز بر منافع داخلی طراحی میشوند. این یک واقعیت است.
گفتگوهایی مثل «هر توافقی بهتر از عدم توافق» در عمل مانع از قوی شدن کشور میشوند. ایده و برنامههای واقعی مذاکره باید در تهران تولید شوند، نه اینکه صرفاً شکل مذاکرات تغییر کند.