کانال تلگرام ایران جیب
مدیران خودرو 777
مدیران خودرو 777
لست سکند تور مسافرتیلست سکند تور مسافرتی

نرم افزار حسابداری پارمیسنرم افزار حسابداری پارمیس

نکات شرعی و اخلاقی فروش اقساطی کالا


کد خبر : ۲۶۰۱۳پنجشنبه، ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۳:۴۷۳۲۵۰ بازدید

چراغ های رنگی تابلوی پر زرق و برق فروشگاه بزرگی که به تازگی در بازار افتتاح شده بود شدیدا چشم هایش را اذیت می کرد. حتی تاج گل های ...
نکات شرعی و اخلاقی فروش اقساطی کالانکات شرعی و اخلاقی فروش اقساطی کالا

چراغ های رنگی تابلوی پر زرق و برق فروشگاه بزرگی که به تازگی در بازار افتتاح شده بود شدیدا چشم هایش را اذیت می کرد. حتی تاج گل های اهدایی جشن افتتاحیه که همانند محافظین مسلح جلوی درب ورودی صف کشیده بودند هم نمی توانست از زمختی حضور این تازه وارد در بازار بکاهد.

پرده اول:

ورود یک خانواده به داخل مغازه حواسش را دوباره به کار برگرداند. پدر خانواده سلام علیکمی گفت و به دنبال دختر و همسرش که با شتاب به سمت یخچال مدل جدید مغازه می رفتند راه افتاد.آقا مرتضی هم تکانی به خودش داد و نیم خیز علیکم السلامی گفت و دوباره در حالی که روی صندلی می نشست با چشمانش آن ها را دنبال کرد. می دانست سمت خوب جنسی رفته اند. البته این را هم با خودش دوباره تکرار کرد: - ما و جنس بد؟ هرگز .

آن یخچال عجیب چشم مادر و دختر خانواده را گرفته بود، البته واقعا خوب هم بود هم قیمت مناسبی داشت هم کیفیتش تضمین شده بود اما پدر بیشتر از همه نگاهش به برچسب قیمت اجناس بود.

آقا مرتضی به سمت آن ها رفت و از مزایای یخچال گفت. خانم ها همیشه سوالات زیادی داشتند اما پدر خانواده کمتر می پرسید. شاید به دنبال فرصتی بود که بتواند در گوشه ای خلوت و جایی که خانواده اش صدایش را نشنوند با فروشنده در مورد قیمت و روش پرداخت پول صحبت کند. تجربه این همه سال کاسبی در بازار او را آنقدر پخته کرده بود که بتواند با دیدن رفتار مشتری مشکلش را بفهمد.

همزمان خانم ها را برای دیدن بقیه اجناس مغازه تنها گذاشت و در حالی که به سمت میزش حرکت می کرد اشاره ای به مرد کرد و گفت: تشریف بیارید یک چای میل بفرمایید تا خانواده انتخاب می کنند.

مرد که تازه به خودش آمده بود به همراه آقا مرتضی به سمت میزش حرکت کرد. در راه آقا مرتضی به او گفت: ما از قدیم یکی از روش های فروشمون قسطی بوده است. شما جنسی که می خواهید را انتخاب کنید، غصه پولش را نخورید. هر طور که شرایطش را داشتید تسویه کنید. سود زیادی هم روی جنس نمی گیریم. تو راسته این بازار می دونن که پدر مرحوم ما معروف بود به منصف بودن.

پرده دوم:

در همین حین شخص دیگری وارد مغازه شد. کنار درب منتظرایستاده بود تا صحبت آقا مرتضی با مشتری اش تمام شود. آقا مرتضی تازه متوجه حضور مرد شده بود. با دیدنش از جا پرید. سلام گرمی کرد به سمت او رفت. مرد از دوستان قدیمی خانوادگی پدرش بود. آقا مرتضی در حالی که از او خواست تا بنشیند چای تازه دمی ریخت و کنارش نشست. از او پرسید چرا اینقدر آشفته ای؟ مرد پاسخ داد: دیروز پسر و عروسم برای خرید لوازم منزل به همین فروشگاه روبه رویی رفته اند. فروشنده جنس گران قیمتی را به این بهانه که می توانند قسطی بخرند و الان این مدل مد روز است به آن ها فروخته است اما دیشب که در منزل حساب و کتاب کردیم متوجه شدیم که نهایتا مقدار پولی که آن ها باید برای خرید اقساطی آن جنس بدهند حدود دو برابر قیمت اصلی جنس است. پسرم در آن لحظه متوجه نشده و چک ها را داده ولی الان که به او مراجعه می کند فروشنده جنس را پس نمی گیرد و ادعا می کند که این کار کاملا شرعی است. الان من بیشتر از این که از پولی که باید بدهیم ناراحت باشم از این ناراحتم که به این راحتی این مرد ادعا می کند عملش صحیح است و اسلام این را تایید می کند!

پرده سوم:

آقا مرتضی در حالی که با دستش درب قندان را بر می داشت تا به دوست قدیمی پدرش تعارف کند گفت: ببین حاجی! خودت دیگه سالهاست من و مرحوم پدرم رو تو بازار می شناسی. ما عمری توی این بازار کاسبی کردیم و سعی کردیم لقمه حلال سر سفره زن و بچه مون ببریم. این حجره هم که میبینی 20 ساله دست نخورده. اینجا برای ما مغازه نیست، محرابه. مسجده، میدون جنگ بین ما و شیطانه. یک وقتی کاسب می خواد نون حلال ببره سر سفرش میاد پای حرف خدا زانو میزنه، از خدا میپرسه چطوری پول در بیارم اما یک وقتی هم همه چیز براش پول میشه. اگه این آدم چیزی هم از خدا و پیغمبر بزرگوارش میگه واسه اینه که خودش رو توجیه کنه و گر نه هر آدمی پیش وجدانش می فهمه با این کاری که داره می کنه خدا رو خوش میاد یا نه!مرد جرعه آخر چای را سرکشید و درحالی که استکان را در دست گرفته بود گفت: یعنی چی حاج مرتضی بالاخره این آقا حرفش درسته یا نه؟آقا مرتضی جواب داد: ببین حاجی ما روز اولی که تصمیم گرفتیم برای حل شدن مشکل مردم و راه افتادن کارشون فروش اقساطی رو راه بندازیم رفتیم پیش حاج آقا سید موسوی پیش نماز همین مسجد ابوذر، سیر تا پیاز مسائل شرعی این موضوع رو درآوردیم. سید می گفت این کار که شما جنسی رو حتی به مبلغی بیشتر اما به صورت اقساطی به مردم بفروشید نه تنها حرام نیست بلکه چون کار مردم را راه می اندازید ثواب هم داره.

مرد گفت: یعنی شما می گی کار این آقا درسته؟

آقا مرتضی لبخندی زد و گفت: عجله داری حاجی. سید دو تا شرط هم واسه ما گذاشت. اولیش این بود که در مبلغ اضافه ای که از مشتری می گیرید انصاف رو رعایت کنید. می گفت کاسب می فهمه وقتی میگی انصاف رو رعایت کن یعنی چی؟ یعنی این که هدفت راه انداختن کار مردم و رونق کار خودت باشه نه این که باز بخوای از این کار هم اضافه تر کاسبی کنی! اینقدری اضافه تر بگیر که جوابگوی پولی که بند اون جنس کردی باشه نه این که از بیچارگی و مشکلات مردم سوء استفاده کنی برای پر کردن جیب خودت. دومیش هم این بود که اگر با مشتریت در مورد یک زمان شرط کردی و اون نتونست سر وقت پول جنس رو بیاره و زمان گذشت نکنه یک وقت بگی چون دیرتر پول رو آوردی پس باید مثل قبل سود بیشتر بدی که دیگه این میشه ربا و حرام. مگر این که مشتری اینقدر در تسویه حساب تاخیر کنه که به فروشنده ضرر و زیان وارد بشه. اون وقت مشتری باید ضرر و زیان فروشنده  رو جبران کنه و اون رو راضی کنه در غیر این صورت او هم کار حرام انجام داده و اگر فروشنده راضی نشود حق الناس به گردن خریدار می ماند.
یک عمره ما با همین روش توی بازار کاسبی کردیم. سید می گفت روایت داریم از مولا امیرالمومنین که می فرمایند: «هر کس با مردم با انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید» .

پرده چهارم:

مرد در حالی که حرف های آقا مرتضی را تایید می کرد گفت: به نظر شما الان چاره چیه؟ من که دیگه دوست ندارم برم با صاحب این فروشگاه صحبت کنم. گفتم شما همسایه و همکارش هستی شاید بتونی گرهی از این ماجرا باز کنی.آقا مرتضی چند لحظه ای فکر کرد و گفت: اتفاقا خودم هم توی این فکر بودم که یک بار به بهانه ای، به فروشگاه روبه رو برم و از در امر به معروف و نهی از منکر صحبتی با مدیر اونجا بکنم. مدیرش جوان خوبیه اما یه کم اقتضائات بازار امروز ذهنش رو خراب کرده اما برای شما یک پیشنهاد بهتر دارم که قطعا کارتون با اون حل میشه.مرد در حالی که چهره اش باز شده بود پرسید: چه کار می تونیم بکنیم؟آقا مرتضی پاسخ داد: بعضی از افراد در بازار هستند که هم برای در آمد زایی و هم برای راه افتادن کار مردم با این که توی حرفه ما نیستند اما یک جور خرید و فروش اقساطی را انجام می دهند. به این صورت که جنسی که شما می خواهی آن را بخری را از فروشگاه به صورت نقدی می خرند و با یک سود منصفانه ای به شما به صورت قسطی می فروشند.

با این کار هم با پولشان کار می کنند و هم کار بندگان خدا را ه می افتد.مرد با خوشحالی پرسید شما کسی را می شناسی که این کار را برای ما انجام بدهد؟آقا مرتضی گفت بله معمولا دوستانی از ما که دیگر خودشان توان کار و تولید ندارند به ما برای این منظور می سپارند. من خودم هم ضمانتت را می کنم.مرد در حالی که از آقا مرتضی تشکر می کرد به یاد روایت مولی امیرالمومنین افتاد و گفت: انصاف . بی دلیل نبود که پدر مرحومت اینقدر توی این بازار عزت و احترام داشت و همه حسرت بزرگی و منشش رو می خوردن. این ها همه به خاطر انصافش بود.آقا مرتضی در حالی که به عکس پدرش نگاه می کرد گفت: پدرم همیشه می گفت: بزرگی آدمها به طول و عرض مغازه نیست. به آبروشون پیش خداست.

* الیاس علیزاده - خراسان



اخبار مرتبط

دیدگاه ها

افزودن دیدگاه


  • نظرات غیر مرتبط با موضوع خبر منتشر نمی شوند.
  • نظرات حاوی توهین و افترا منتشر نمی‌شوند.
  • لطفاً نظرات خود را به صورت فارسی بنویسید.
نام:
پست الکترونیک:
متن:

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار هفته

پربحث ترین ها

سایر خبرها