مشاركت اقتصادي زنان در جامعه و حضور آنها در جايي كه پيشتر ملك طلق مردان تلقي ميشد، پديدهيي ديرپا در ايران نيست. تا همين يك دهه پيش سخت بود تصور اشغال برخي جايگاههاي شغلي توسط زنان و هر چند اين روزها ميشود زنان را در همه موقعيتهاي شغلي همپاي مردان مشاهده كرد، آمارها نشان ميدهند نرخ بيكاري در ميان زنان، به ويژه زنان جوان و بيش از همه در ميان زنان جوان تحصيلكرده، بالاتر از ساير گروههاي جنسيتي و سني است. در واقع بر خلاف نظراتي كه ميگويند در آينده نه چندان دور بازار كار در ايران زنانه ميشود و مردان بسياري خانهنشين، به نظر ميرسد بايد از خانهنشيني مردان و زنان، هر دو، سخن گفت.
به گزارش ایرانجیب به نقل از تعادل، زنانه شدن الگوي كار معلول برخي شرايط خاص جامعه ايراني است و البته همزمان، خود علت ايجاد برخي تغييرات در الگوي زيست جامعه ايراني هم خواهد شد. اكنون، با ورود تعداد بيشتري از بانوان به بازار كار، ميتوان از منصفانهتر و برابرتر شدن الگوي بازار كار سخن گفت نه زنانهتر شدن آن. برابرتر شدن الگوي بازار كار به اين معني است كه فرصتهاي در دسترس براي هر دو جنس مساوي باشند، نه اينكه الزاماً اين يا آن جنس دست بالا را در بازار كار داشته باشد.
افزون بر اين، برخي شواهد هم حكايت از آن دارند كه تغييرات در الگوي جنسيتي بازار كار بهشدت تابع شرايط اقتصادي جهان هم هست. يكي از دادههاي بانك جهاني نشان ميدهد مشاركت زنان سراسر جهان در بازار كار در حدود سال 2000 ميلادي به بالاترين سطح خود رسيده و در سال 2008 نيز پس از وقوع بحران مالي در اقتصاد جهان، به كمترين ميزان از سال 1980 رسيده است و حتي امروز نيز نتوانسته به اوج خود در سال 2000 برگردد.
فضاي جنسيتزده اشتغال
خاطره درج آگهيهاي جذب نيروي كار مونث در بنگاههاي بخش خصوصي كه بر داشتن ويژگيهاي فيزيكي خاص فيزيكي افراد مانند قد آنها تاكيد داشتند، هنوز هم از اذهان پاك نشده است. نيروي انتظامي با اين بنگاههاي اقتصادي برخورد كرده و به نظر ميرسد كه درج آگهيهاي جذب نيرو به اين ترتيب ديگر ممكن نباشد، اما بسياري از بانوان ميدانند كه داشتن برخي ويژگيهاي فيزيكي هنوز هم پيش شرط استخدام شدن در بسياري بخشهاي بازار كار در ايران است. جنسيت زدگي و نگاه به زنان به عنوان ابژههاي جنسي اما ريشه در ايران ندارند و البته تنها در قالب بازار كار هم ظاهر نميشود. به عنوان تنها يك مثال، نتايج برخي پژوهشهاي روانشناسي اجتماعي نشان ميدهند كه زنان در قياس با مردان لبخندهاي مصنوعي بيشتري ميزنند يا به عبارت ديگر «بيشتر لبخند به لب دارند»، چراكه جامعه از آنها انتظار دارد در موقعيتهاي مشابه، بيشتر از مردان لبخند بزنند تا محبوبتر باشند.
فارغ از آن دسته از كليشههاي جنسيتي كه زنان را براي حضور در محيط كار خندانتر و جذابتر ميخواهند، ميتوان به ديگر خصيصههاي جنسيت زدگي در بازار كار هم اشاره كرد. افزون بر اينها ميتوان به ويژگيهاي اجتماعي خاص ايران هم اشاره كرد كه ميتواند اوضاع را متفاوت از آن چيزي كند كه طرفداران جنسيت زدايي خواهان آناند و البته، به عنوان عاملي كه اساساً ميتوان اجتماعي قلمدادش كرد، استلزامات اقتصادي هم داشته باشد. به عنوان مثال، گرايشات مذهبي در ايران موجب ميشوند برخي مشاغل حرفهيي به صورت كامل يا به صورت عمده در اختيار زنان باشند، مانند متخصص زنان و زايمان و پرستاران.
تبعيض مثبت به نفع مردان
اما آيا زنانه شدن بازار كار كه به نوبه خود معلول برخي ويژگيهاي خاص جامعه ايراني است، نميتواند تاثيراتي ويژه بر بازار كار بگذارد؟ پاسخ به نظر ميرسد كه مثبت باشد. آمارهاي مركز آمار ايران نشان ميدهند كه بازار كار در ايران، بر خلاف برخي تصورات، هنوز هم مردانه است. در سال 1393 نرخ بيكاري جوانان 15 تا 24 ساله 25.2درصد بوده كه نرخ بيكاري مردان 15 تا 24 ساله 21.3درصد و نرخ بيكاري زنان 15 تا 24 ساله 43.8بوده است. اين آمار را چنانچه در كنار آمار مربوط به نرخ مشاركت اقتصادي بگذاريم كه حدود 38درصد است، ميتوانيم نتيجه بگيريم كه بخش بزرگي از شاغلين در بازار كار ايران، مردان هستند. اين يعني بازار كار ايران مردانه است و همچنان اين مردان هستند كه بار معيشت خانوار را بر دوش ميكشند.
از سوي ديگر، آمارها نشان ميدهند كه دستمزد زنان شاغل، پايينتر از دستمزد مردان شاغل است و اين موضوعي است كه ميتواند در بلندمدت بر الگوهاي بازار كار تاثير بگذارد. طرفداران كاهش شكاف جنسيتي، به عنوان يكي از اصليترين شكافهاي ميان دو جنس، روي برابري دستمزدها انگشت ميگذارند و ميگويند بايد كاري كرد كه دستمزد زنان و مردان برابر شود. با اين همه، روي ديگر سكه كمتر ديده شده است: فارغ از هرگونه ارزشگذاري تقاضاي دستمزد كمتر زنان هر دليلي هم كه داشته باشد، در نهايت به تصاحب موقعيتهاي شغلي توسط زنان ميانجامد چرا كه زنان معمولا كارهايي را قبول ميكنند كه مردان به دليل پايين بودن ميزان دستمزدها حاضر به پذيرش آن نيستند. از طرف ديگر، آنچنان كه برخي تئوريهاي اقتصادي (مانند مكتب اتريش در اقتصاد) ميگويند، زماني كه دستمزدها پايين ميآيند، اشتغال افزايش پيدا ميكند و البته سطح دستمزد انحصاري در بازار كار هم به دستمزدهاي پايينتر خو ميگيرد، موضوعي كه در مجموع به ضرر مردان و به نفع كارفرمايان است.
در ايران، كساني توصيه كردهاند كه –به زعم آنان- معضل پر رنگ شدن حضور زنان در موقعيتهاي شغلي، با طرفداري از مردان حل و فصل شوند. اين دسته احتمالاً بدون آنكه بدانند از «تبعيض مثبت» استفاده كردهاند: شيوهيي براي احقاق حقوق پايمال شده گروههاي آسيب ديده و كمتر برخوردار كه امروز در بسياري از كشورهاي جهان و در باب موضوعات مختلف موضوعيت دارد. به عنوان مثال، در برخي كشورها زنان و افراد رنگين پوست، براي تصدي و نشستن در جايگاههاي رقابتي، از شانس بيشتري برخوردارند تا از اين طريق، اجحاف تاريخي عليه آنها جبران شود. فارغ از اينكه تبعيض مثبت موافقان و مخالفان خود را دارد، آنچه در مورد شكاف جنسيتي در ايران جالب توجه است اين است كه تبعيض مثبت نه به نفع زنان، كه به نفع مردان در جريان است. سهميهبندي جنسيتي رشتههاي دانشگاهي به نفع مردان و نيز سهميهبندي جنسيتي در استخدامها، نمونههايي از اين تبعيض مثبتند.
در اين شرايط اما باور ناپذيرتر از همه آن است كه سخن از خانهنشيني مردان زده شود. همين چند روز پيش بود كه رسانهها سخناني را در مورد افزايش تعداد مردان خانهنشين در سالهاي پيش رو انعكاس دادند كه چند به واقع رو به افزايش است، با آمارهاي كنوني در مورد نرخ مشاركت اقتصادي زنان همخواني ندارد. در واقع، رجوع به آمارهاي نرخ مشاركت اقتصادي گوياترين توضيح در اين مورد است. آمار نرخ مشاركت اقتصادي نشان ميدهد كه در ايران، هم مردان بسياري خانهنشينند و در فعاليتهاي اقتصادي مشاركت ندارند هم زنان بسياري و البته نرخ خانهنشيني در ميان زنان بيشتر از مردان است.