اكثر مواقع منافع در آن چيزي است كه اتفاق ميافتد نه آن چيزي كه به زور ميخواهيم محققش كنيم. باور كنيم در پشت پرده هر اتفاق كوچكي ميتواند يك اتفاق بزرگ، يك آشنايي جديد و يك سوژه ناب مخفي شده باشد. درست مثل يك تصادف كه ميتواند آغاز آشنايي شما با يكسري مشاغل جديد، اما مخفي شهر شود آن هم از نوع كارچاقكني! ماجراي تصادف من و سروكار با بيمه از اين دست اتفاقات بود كه ...
باز باران با تصادف
خيلي راحت اول صبح يك روز شلوغت را خراب ميكنند. اول صبح شنبه يك هفته كاري و پرمشغله را طوري به بدترين شكل ممكن خراب ميكنند كه تا يك ماه بايد بدوي و درستش كني. تمام زور داشتنش هم در اين است كه تو مقصر نيستي اما بايد ناچاراً دست بهكار شوي. امروز كه به لطف پاييزي شدن هوا تهران يك باران حسابي خورد درست پشت چهارراه بهشتي تقاطع وزرا يك پيكان زهوار دررفته عهد عتيق كه از ظاهرش پيدا بود به زور زير آن بدنه داغان موتوري جايگذاري كرده باشند چه برسد به كلاج و ترمز بعد از سبز شدن چراغ نتوانست نيمكلاج بگيرد و به سمت جلو حركت كرد. ترمزش نگرفت، سر خورد و عقب عقب آمد و زد و كاپوت جلوي ماشينم را جمع كرد. رانندهها كه هميشه اينجور وقتها (مواجهه با راننده خانم) خودشان را از هر اشتباهي مبرا ميدانند با عصبانيت پياده شد دادي در گلو انداخت كه «چرا فاصله طولي را رعايت نكردي؟ كي گفته بياي سپر به سپر بچسبوني؟ كي به تو گواهينامه داده؟». هنوز از شوك سر خوردن پيكان در نيامده بودم كه ديدم راننده لحن معترضانهاي گرفته و برايم شاخ وشانه ميكشد. چند راننده كه در خط كناري ديده بودند چه اتفاقي افتاده متوجه شدند كه اگر ماجرا همينطور پيش برود من مقصر حادثه ميشوم، پارك كردند تا با آمدن پليس حقيقت ماجرا را بگويند. خلاصه اينكه پليس آمد و اولش اصرار داشت كه من مقصر بودهام اما وقتي دو نفر مرد راننده گفتند كه چه اتفاقي افتاده با ديدن خط لاستيك سر خورده حق را به من داد اما گفت براي گرفتن خسارت حتماً بايد به بيمه مراجعه كنيد. قرار من و راننده مقصر شد فردا صبح ساعت 8 جلوي در بيمه.
نمايندگي كجا، بيمه كجا!
همان روز عصر به پيشنهاد يكي از دوستانم ماشين را بردم يك نمايندگي تا ببينم چقدر هزينه تعميرش ميشود. مسئول نمايندگي ايران خودرو با يك ليست رديف شده از قطعات، هزينه رنگ كردن كاپوت و دستمزد نسخه يك ميليون و 400 هزار توماني برايم پيچيد و دستم داد. براي اطمينان بيشتر بعد از نمايندگي يك سر رفتم تعميرگاه يكي از دوستان. با كلي تعارف، من بميرم و قابل تورو نداره بالاخره گفت:«بهخاطر گل روي حاجآقا و شما من با يك ميليون و 200 هزار تومان اين ماشين را رديف ميكنم طوريكه كه هيچكس نفهمه از كجا خورده و موقع فروشم ضرر نكني».
فردا صبح طبق قرار رسيديم بيمه و بر اساس عرف راننده مقصر جلوي صف قرار گرفت و من پشت سرش. حدود ساعت يك بود كه نوبتمان شد تا وارد محوطه بيمه شويم. بعد از كلي كپي گرفتن، تحويل دادن مدارك، تشكيل پرونده و عكس گرفتن از دو خودرو بالاخره كارشناس بيمه تشريف آوردند براي بازديد خسارت و برآورد هزينه اوليه.
حدود 20 دقيقه كل ماشين را وارسي كرد و آخر سر هم با اخم خودكار دستش گرفت و چندجا روي كاغذي كه دستش بود را تيك زد، كاغذ را دستم داد و گفت: «مقصر ميتونه بره شما هم برو پرونده رو بده. ماشينت رو كه درست كردي همراه با داغي و فاكتور تشريف بيار براي گرفتن چك». هنوز خوشحاليام از تمام شدن غائله شروع نشده بود كه يكدفعه چشمم به ارزيابي كارشناس خورد و با لحن متعجبانه و صدايي نسبتا بلند گفتم: «چي؟! يك ميليون تومان؟! آقا مگه با يك ميليون اين ماشين درست ميشه؟ من خودم رفتم نمايندگي ايران خودرو گفتند تقريبا بايد يك ميليون و 400 هزار تومان بدم». كارشناس كه انگار اين اعتراضها برايش عادي بود اخمي كرد، صدايش را بالاتر از صداي من برد و گفت: «شما شايد بخواهي بدهي ماشينت را شركت پورشه درست كنه بيمه ما كه نبايد هزينهاش را بپردازه.
ضمناً من درست ارزيابي كردم اون نمايندگي بوده كه قيمت رو بالا گفته. نمايندگيها بهخاطر باز و بسته كردن هر پيچ دستمزد ميگيرن اما بيمه ما چنين پولي نميده». آنقدر نگران هزينه ارزيابي بودم، فراموش كردم كه راننده مقصر از فرصت استفاده كرده و رفته كه رفته!
ما قانون را دور ميزنيم!
مانده بودم مات و مبهوت با يك ليست ارزيابي قيمت وسط حياط بيمه كه فكرم به هيچ راهي نميرسيد. مبلغ ارزيابي شده حتي از هزينه تعميرگاه آشنايمان هم كمتر بود. هرچه فكر ميكردم كمتر به نتيجه ميرسيدم. «من ميدونم بايد چيكار كني فقط يكم خرج داره» غرق در فكر بودم كه شنيدن اين جمله شوكهام كرد. برگشتم جوان حدوداً 30 سالهاي را ديدم كه مدعي بود راهحلي سراغ دارد. من كه مستأصل بودم به سرعت پرسيدم: چه راهي؟ جوان كه انگار نه انگار قرار است راهي خلاف مقررات نشان بدهد كه قانون را دور ميزند با آرامش كنارم تكيه زد به كاپوت و گفت: «من با كارشناس بيمه صحبت ميكنم ارزيابياش را درست بكنه.
خودم تعميركار آشنا سراغ دارم با قطعات ماشينهاي اوراقي و تصادفي ماشينت را جمع و جور كند، نهايتاً 500 تومان. آن هم نه اينكه ماشين را درست كني و پولت را بگيري همين فردا ميتواني بياي چك را بگيري بعد ماشين را ببري تعميرگاه بخوابوني»! چي؟! تصورش هم محال بود. فردا بيايم و چك را بگيرم بدون درست كردن ماشين. كلافه بودم و ميخواستم اين فرصت را از دست ندهم.
بهسرعت پرسيدم: «چطور فردا ميتوانم چك رو قبل از تعمير بگيرم؟». جوان كه آن موقع فهميدم اسمش عباس است در آرامش كامل لبخندي زد و گفت: «نه انگار اين كاره نيستي. خودم رديفش ميكنم اما اگه ميخواي بدوني چطوري ميشه ما اينجور وقتها دو راه داريم. راه اول اينكه يك ماشين هم مدل و همرنگ ماشين خودت پيدا و كرايه ميكنيم. پلاك ماشين تو رو ميكنيم و روي ماشين سالم نصب ميكنيم با چند داغي فرماليته كه از قبل توي انبار داريم ميديم با خودت مياري بيمه. كارشناس داغيها رو وارسي نميكنه و تحويل هم نميگيره. تو ماشين رو نشون ميدي چندتا عكس از ماشين تعمير شده با پلاك خودت رو ميگيرن پرونده كه تكميل شد چك رو ميگيري و مياي تا بريم سر وقت ماشين. راه دوم اينكه الان ميريم يك پول دستي ميديم تعميركار سپر، جلو پنجره و كاپوت يك ماشين ديگه روي ماشينت نصب ميكنه. صبح با داغيهاي خودت مياي نشون ميدي و چك رو ميگيري. اين وسط كلاً 500 براي تعمير ماشينت، منم 200 شيريني ميگيرم و بقيه پول بيمه هم كه حدود 700 ميشه مال خودت. حله؟»
كارچاقكنها استادتر هستند
حيرتم تمامي نداشت. يك روش ساده كه نه تنها چيزي از پولم كم نميشد بلكه 700 تومان هم نصيب خودم ميشد! بيمه به خيال خودش هزار و يك راه چيده بود تا كسي نتواند كلك بزند غافل از اينكه ذهنهاي دورزن هميشه و تحت هر شرايطي راههاي مخصوص به خودشان را دارند.
با شرايطي كه وجود داشت راه اول را انتخاب كردم. كمتر از يك ساعت چندنفر دست بهكار شدند و يك 206 عين مدل ماشين خودم پيدا كردند و همانطور كه گفته بودند پلاكها را عوض كردند... خلاصه اينكه كمتر از 24 ساعت يك چك يك ميليون و 400 هزار توماني از بيمه گرفتم. تازه وقتي مشكلت حل ميشود ذهن كنجكاوت دست به كار ميشود و در مقابل راهحلهاي به اين آساني هزار و يك سوال رديف ميكند و تو از روي كنجكاوي مجبوري برايشان جواب پيدا كني. عباس را گوشهاي از تعميرگاه پيدا كردم و كاملا هدفمند براي پيدا كردن جواب سؤالهايم سر صحبت را باز كردم. «ببين من يك عالمه سوال توي ذهنم دارم ميخوام اگر ممكنه جواب بدي چون تا به جوابشون نرسم خواب ندارم». عباس گفت: «ما اينجا هستيم تا هركسي كه بيمه حقش را نميدهد نه تنها حقش را بگيريم بلكه يك پول بيشتر از حقش را هم از بيمه تيغ بزنيم. ماشين شما جزو سوژههاي معمولي ماست.
ما يك اكيپ هستيم كه هر روز دور و بر بيمه، ماشينهاي داخلي فراواني به پستمون ميخوره. آنقدر تعدادش بالاست كه ديگه براي هر ماشين آپشن مخصوص به خودش رو پيشنهاد ميديم و امثال شما جزو راحتترين گزينههاست. ما اون چيزي كه شما نميدونيد رو ميدونيم همين. مثلا من ميتوانم اگر يك آشنا داشته باشي كه تخفيف بيمهاش رو از دست داده خيلي راحت به شما ياد بدم كه چطور بدون اينكه تصادف كرده باشي بيايي اينجا و خسارت بگيري. ما يك پولي در حد دستمزد قطع و وصل قطعه از تو ميگيريم قطعات سالم ماشينت رو درمياريم و قطعات آسيبديده رو نصب ميكنيم.
تو ميري پرونده تشكيل ميدي، عكس ميگيري و فردا مياي من قطعات ماشين خودت را دوباره نصب ميكنم و چند قطعه داغي هم ميدهم دستت ميري داخل ماشين سالم را نشون ميدي و چكت رو ميگيري. به همين راحتي». «ماشين من با اين همه ببر و بيار و هزينه اگر جزو راحتترينهاست پس سختترين گزينه چه نوع است؟». عباس كه ديگر حكم كارچاق كن را نداشت و براي من يك خبرهكار بود كاملاً عادي گفت: «ما اينجا گاهي اوقات ماشينهاي خارجي داريم كه خسارتشان خيلي بيشتر از چيزي است كه بيمه قبول ميكند يا بيمه مقصر قدرت پرداختش را ندارد اما چارهاي ندارند. اينجاست كه من به مقصر ميگم ببين داداش تو كه زدي ماشين آقا رو داغون كردي بيمه هم كه بالاخره يك كوپن از تو ميگيره. پس بذار ما كاري كنيم كه هم اين بنده خدا به حقش برسه هم ما يه نوني بخوريم. آنجاست كه ميگرديم با رضايت مقصر بين ماشينهاي اوراقي، چپ كرده و حتي در تعميرگاه يك نمونه داغونتر از ماشين خسارت ديده پيدا ميكنيم و بهجاي ماشين اصلي براي تشكيل پرونده مياوريم. البته اين هم زيركي خودش را دارد چون بايد ببيني كجاي ماشين مقصر به ماشين مدل بالا خرده و بگردي يك ماشين مثل ماشين خسارت ديده پيدا كني. بعد كه پيدا كردي مياري بيمه تشكيل پرونده ميدي و صاحب ماشين برآورد خسارتش بيشتر از چيزي ميشه كه بوده و خرج تعمير ماشينش درمياد».
قديم اوضاع بهتر بوده
عباس تازه حرف زدنش گل كرده و من نميخواهم ترمز كلامش را بكشم دوست دارم از اين فرصت پيش آمده براي فهميدن هرچيزي كه نميدانم استفاده كنم. خودش بحث را ادامه ميدهد و ميگويد:«من كه ياد ندارم يعني نبودم كه يادم بياد اما بزرگترهايي كه همكارمون هستند ميگن قديم خيلي اوضاع بهتر بوده، چون خبري از تخفيفهاي آنچناني بيمه نبوده همه حاضر ميشدن كمك كنند. به همين خاطر اگر موتوري كه قبلاً تصادف كرده و درست نشده بوده و با يك ماشين تصادف كرده مقصر شناخته شده فاميل بودند يك تصادف صوري ترتيب ميدادند كه موتور به ماشين بزند.
به همين راحتي ماشيني كه در تصادف قبلي مقصر بوده و خسارت نگرفته در تصادف جديد خسارت ميگرفته و ميرفته تعمير ميكرده». ميپرسم:«حالا چرا شما چند نفري با هم كار ميكنيد؟ با هم دنبال ماشين ميگرديد، داغي رديف ميكنيد و... ؟». عباس كه از چهرهاش معلوم بود از سؤالاتم خسته است، ميگويد: «گروهي هم امنيتش بيشتره و هواي همديگه رو داريم، هم وقتي تقسيم كار ميكنيم كار زودتر پيش ميرود. بهجاش وقتي اونا به من كمك ميكنند منم وقتي گزينهاي براي آنها پيش بياد كمكشون ميكنم تا كار زودتر تموم بشه، رفاقت يعني همين ديگه. تازه يه وقتايي يه راههايي به ذهن بقيه ميرسه كه كمك ميكنه يك روش بهتر رو امتحان كنيم كه نتيجه بهتري هم ميده، اين حسن كار جمعي است».
هوا تاريك شده و من برخلاف تصورم بدون هيچ دغدغهاي نه تنها چك بيمه را گرفتم بلكه با حساب و كتابي كه كردم 700 تومان از تفاوت چك بيمه با هزينه به جيب خودم ميرود. در هر اتفاقي حكمتي نهفته است شده حكايت تصادف كردن ما و ماجراهايي كه به چشم خودم ديدم و شنيدم. خلاصه اينكه يك تصادف ساده باعث شد بفهمم چطور ميشود از هزار و يك مانع قانوني كه در مسير صعب بيمه و تعيين خسارت گذاشتهاند خيلي راحت رد شويم و حتي بيشتر از آن چيزي كه انتظارش را داشتهايم نصيبمان شود.
* جوان آنلاین
روايتی از آنانی كه مثل آب خوردن قانون را دور میزنند
کد خبر : ۱۷۴۹۲ | پنجشنبه، ۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۵:۰۵ | ۵۷۳۷ بازدید |
اكثر مواقع منافع در آن چيزي است كه اتفاق ميافتد نه آن چيزي كه به زور ميخواهيم محققش كنيم. باور كنيم در پشت پرده هر اتفاق كوچكي ...