«كريدور زنگزور»، گذرگاهي كه در هشتم آگوست امسال با ميانجيگري ايالات متحده ميان ارمنستان و جمهوري آذربايجان توافق شد؛ اين كريدور ۴۳ كيلومتري، نخجوان را به باكو متصل ميكند.
طبق اظهارات سيده فاطمه مقيمي، رييس كانون زنان بازرگان ايران، اين پروژه، صرفا يك مسير حملونقل نيست، بلكه يك تحول ژئوپليتيك عميق است كه در كوتاهمدت منافع اقتصادي ما را تهديد و در بلندمدت نفوذ منطقهاي ما را محدود ميكند. امروز تركيه براي اتصال به آسياي مركزي از خاك ايران عبور ميكند؛ فردا، با راه افتادن زنگزور، اين مسير از ايران بينياز خواهد شد. معناي اين تغيير، كاهش درآمدهاي ترانزيتي، از دست رفتن بخشي از بازار خدمات لجستيك و تضعيف قدرت چانهزني ما در معادلات سياسي منطقه است.
او ميگويد: پيامدهاي اين كريدور فقط به تجارت ايران و ارمنستان محدود نميشود. بايد واقعيت را بپذيريم كه ارتباط زميني ما با ارمنستان، حلقه اصلي اتصال زميني ما به گرجستان و روسيه نيز است. حجم قابل توجهي از مبادلات ما با اين دو كشور از همين مسير انجام ميشود. با قطع يا محدود شدن اين مسير، تجارت ما با گرجستان كه در سالهاي اخير رشد محسوسي داشته، با مانع جدي مواجه خواهد شد. براي رسيدن به بندر پوتي يا باتومي در گرجستان ديگر مسير كوتاه و مستقيم نخواهيم داشت. تجارت با روسيه هم كه همين حالا به دليل تحريمها نيازمند مسيرهاي امن و كوتاه است، طولانيتر، پرهزينهتر و پرريسكتر خواهد شد و اين يعني كاهش رقابتپذيري كالاهاي ما در اين بازارها و واگذاري سهم خود به رقبايي كه مسيرهاي سريعتر و ارزانتر در اختيار دارند.
به گفته مقيمي، اين اولينبار نيست كه به دليل تحريمها يا بيبرنامگي مديران، فرصتهاي بزرگ ترانزيتي از دست ما رفته است. يادتان هست فرودگاه امام خميني قرار بود هاب هوايي شرق و غرب شود؟ اما امروز فرودگاه استانبول و فرودگاه دوبي اين نقش را ايفا ميكنند و ما هنوز درگير مشكلات زيرساختي و مديريتي آن فرودگاه هستيم. كريدور شمال-جنوب كه ميتوانست مسير اصلي تجارت هند و روسيه باشد، سالهاست روي كاغذ مانده و بخش بزرگي از ظرفيتش بلااستفاده است. او در جديدترين اظهاراتش ميگويد: كريدور چابهار به ماكو كه قرار بود شاهراه توسعه شرق تا شمال غرب كشور باشد، به دليل نبود برنامهريزي منسجم، هرگز به جايگاه واقعي خود نرسيده است. اين فهرست نشان ميدهد كه حتي وقتي زيرساخت داريم يا آن را تكميل نميكنيم يا از آن بهرهبرداري موثر نداريم و نتيجه اين ميشود كه ديگران جاي ما را ميگيرند.
حالا بايد پرسيد: اگر با داشتن مسيرهايي چون كريدور شمال-جنوب يا چابهار به ماكو نتوانستهايم نقش خود را تثبيت كنيم، در مواجهه با پروژههايي مانند زنگزور كه مستقيما عليه منافع ما طراحي شدهاند چه خواهيم كرد؟ آيا باز هم با چند واكنش كلامي و بيانيه سياسي، ميدان را به رقبا و مخالفان واگذار ميكنيم؟ بر اساس تحليل كانون زنان بازرگان ايران، براي برونرفت از اين وضعيت، بايد چند اقدام فوري را همزمان پيش برد:
اول، تكميل و فعالسازي مسيرهاي جايگزين مانند «ارس كريدور» براي حفظ دسترسي زميني به قفقاز و بازارهاي شمالي.
دوم، بازسازي و تعميق روابط با ارمنستان، گرجستان و روسيه، بهويژه در حوزه ترانزيت و سرمايهگذاري مشترك در زيرساختهاي حملونقل.
سوم، استفاده از ديپلماسي چندجانبه براي جلوگيري از انحصار مسيرهاي جديد توسط تركيه و امريكا.
چهارم، بهبود بهرهبرداري از ظرفيتهاي موجود در بنادر جنوبي و فرودگاهها تا مسيرهاي دريايي و هوايي مكمل مسيرهاي زميني باشند.
به باور مقيمي، كريدور زنگزور، اگر بدون پاسخ عملي ما اجرايي شود، فقط يك جاده جديد در ارمنستان نخواهد بود، بلكه نشانهاي است از حذف تدريجي ايران از نقشه ترانزيت منطقهاي! ايران امروز بايد تصميم بگيرد كه در اين بازي تماشاچي است يا بازيگر يا حتي صحنهگردان. از نگاه رييس كانون زنان بازرگان ايران، تجربه تلخ فرصتهاي از دست رفته بايد ايران را هوشيار كند كه در اين رقابت، سكوت و تعلل، مساوي با عقبنشيني و از دست دادن جايگاهي است كه بازگشت به آن ممكن است بيش از يك قرن طول بكشد، اگر اصلا ممكن باشد!
چندي پيش حميد بهرامي، تحليلگر مستقل در موسسه مطالعات ايران و اوراسيا درباره پيامدهاي امنيتي كريدور زنگزور براي ايران نوشت: در نخستين سطح، چنين تحولي موجب ميشود ايران، در بحبوحه فشار تحريمها و انسداد نسبي مسيرهاي شمالي در وضعيت جغرافيايي نيمهمحصور قرار گيرد. اين محاصره، بهويژه در بافت ژئوپليتيكي يك نظام در حال گذار به چندقطبي ميتواند نقش ايران را در پروژههاي همگرايي اوراسيايي نظير كريدور شمال-جنوب به شدت محدود سازد. نخستين بُعد اين راهبرد بايد بر تعميق پيوندهاي راهبردي با روسيه و چين متمركز باشد. در دورهاي كه نظم بينالمللي در حال گذار به چندقطبي است و بلوكهاي مخالف با نظم امريكايي در حال تثبيت جايگاه خود هستند، ايران بايد از موضع توازنسازي سنتي فراتر رود و به ائتلافهاي مقاومتي بلندمدت و هدفمحور متوسل شود. در اين ميان، طرحهاي ابتكاري كه بر محور همكاريهاي امنيتي-نظامي-اقتصادي سهجانبه بين ايران، روسيه و چين ميچرخد، ميتواند به عنوان چارچوب مفهومي بازدارندگي منطقهاي تلقي شود. پيشنهادات چهارگانه عباس عراقچي در اجلاس اخير سازمان همكاري شانگهاي ميتواند بستري مناسب براي چنين ابتكاري باشد.
در سطح دوم، ايران بايد رويكردي ميداني و هدفمند در قبال ارمنستان اتخاذ كند. اين حضور صرفا نبايد در قالب ديدارهاي سياسي يا مانورهاي نظامي نمادين باقي بماند، بلكه بايد به سطوح عملياتي در حوزههاي لجستيكي، اطلاعاتي و نظامي عميق گسترش يابد. در شرايطي كه ارمنستان، به عنوان يكي از قربانيان بالقوه پروژه كريدور زنگزور، نيازمند يك شريك امنيتي متعادل است، تهران ميتواند با اتخاذ رويكردي بلندمدت، خلأ ناشي از عقبنشيني روسيه را در اين كشور پر كند. چنين حضوري، علاوه بر ارتقاي جايگاه ژئوپليتيكي ايران، يك مانع موثر در برابر پيشروي ناتو و تركيه در منطقه خواهد بود.
در سطح سوم ميدان افكار عمومي و نبرد رواني بايد به عنوان يكي از ابعاد جدي امنيت ملي در نظر گرفته شود. در حالي كه رسانهها و نهادهاي قومگرا در حال فعاليت هماهنگ عليه ايران در كشورهاي قفقاز جنوبي و همچنين در داخل كشور هستند، تهران بايد با توليد روايتهاي جايگزين، حمايت از شبكههاي فرهنگي بديل و راهاندازي رسانهها به جنگ رواني دشمن پاسخ دهد.
در نهايت، ايران بايد از وضعيت «مواجهه منفعلانه» با تحولات قفقاز عبور كرده و به دكترين «راهبري بازدارنده فعال» برسد. در نظم جهاني در حال تحول، بازيگري موثر مستلزم حضور بهموقع، كنشگري هوشمندانه و ادراك صحيح از تهديدات است. قفقاز، در اين ميان، نهفقط يك تهديد، بلكه ميتواند بستري براي ارتقاي نقش ايران در معادلات جهاني باشد به شرط آنكه از رويكرد تدافعي صرف فاصله گرفته شود.