سه، دو، يك و زرد! چراغ چهارراه قرمز است. هرچه گاز ميدهم تا شايد بتوانم از ترافيك هميشگي غروب چهارراه جهانكودك رد شوم باز هم نميشود و اين بار هم در تله ترافيك اين چهارراه گير ميافتم.
با خستگي ترمزدستي را ميكشم و تصميم ميگيرم اين 190 ثانيه چراغ قرمز را استراحت كنم. چشم ميچرخانم تا ببينم سوژه جالبي چشمم را ميگيرد. راه دوري نميروم، همين كنار ماشينم بهترين سوژه مورد توجهم ترمز كرده و ايستاده است. با ديدن یک پورشه پانامرا سفید رنگ ناخودآگاه نگاهم روی ماشين ثابت ميشود.
يك پورشه 8 سيلندري كه حدود 400 اسب بخار دارد و در حال حاضر یکی از قويترين خودروهای توليد انبوه جهان است. اين ماشين در كمتر از 20 ثانيه سرعتش به 300 كيلومتر بر ساعت و در عرض 6 ثانيه از صفر به 100 کیلومتر ميرسد و حالا راننده آن يك دختر کم سن و سال است كه توجه اغلب رانندگان را در همين فاصله چراغ قرمز به خودش جلب كرده است.
در فكر ماشين و تخمين قيمتش هستم؛ دارم حساب ميكنم با حقوق فعليام چند سال بايد خودم، فرزندم و نوهام كار كنيم تا چنين ماشيني بخريم. غرق در خيالاتم كه ميبينم پسر جواني كه از ظاهرش بعيد است متكدی باشد از سمت شاگرد به اين ماشين نزديك ميشود. چندباری به شيشه خودرو ميزند و چيزي ميگويد كه من متوجهش نميشوم. دختر راننده همچنان بيتفاوت نشسته و كاری نميكند حتي شيشه را هم پايين نميدهد.
پسرجوان جلوي چشم همه دست در جيب ميكند ميخ 10 سانتيمتري درميآورد و روبهروي شيشه جلو، روی كاپوت قرار ميدهد و با دست به دختر اشاره ميكند كه «بكشم؟». من كه از تصور اين اتفاق براي چنين ماشين گرانقیمتی نفسم در سينه حبس شده، شوكه شدم! اين چه وضعش است؟ اصلاً اين مرد جوان كيست؟ چرا ميخواهد روی ماشينی به اين خاصی خط بكشد؟ نكند بحث روابط و خصومتهای شخصی است؟
دو بار تهديد كردن جوان كافي است، دختر راننده از ماشين پياده شده و با التماس ميخواهد او را از كارش منصرف كند اما جوان راضي بشو نيست. دختر كه به پهنای صورت اشك ميريزد فرياد ميزند «چي ميخواهي؟ چه مرگته؟ خب بگو؟».
پسر جوان با لحن گستاخانه ميگويد: «700 بده تا بيخيال بشم». همه متعجب شدهايم. 700 هزار تومان؟ براي چه بايد دختر جوان 700 هزار تومان به كسي كه نميشناسد بدهد؟ همه در شوك عصبي و فكر كه يكدفعه خانم راننده دست در كيف مبارك و 600 هزار تومان چك پول را دو دستي تقديم پسر جوان ميكند و با حرص ميگويد: «بيشتر ندارم دستبردار برو، منم كاري به كار تو ندارم شكايت هم نميكنم». پسر جوان با لبخند حاصل از رضايتمندی پول را در جيبش ميگذارد و سرخوش، جمع شوكه شده ما رانندههای پشت چراغ قرمز را ترك ميكند.
كار از تماشا كردن گذشته و دختر بيچاره در معرض سكته كردن است. بايد پياده شوم و او را آرام كنم. همه مثل من احساس مسئوليت كردهاند حاضر نيستند او را تنها بگذارند. من از طرفي شوكهام كه اين جوان كه بود و از كجا آمده بود و از طرف ديگر چرا اين خانم جوان راحت 600 هزار تومان را تقديمش كرد. با اعتراض رو به دختر ميگويم: «دختر خوب اين چكاري بود كردي چرا پول دادي؟ مگه چيكار ميتونست بكنه؟»
بيچاره كه رمقي براي حرف زدن ندارد با كلي تلاش ميگويد: «چيكار ميتونست كنه؟ ميخواست روي ماشين خط بكشه. ميدوني اگه فقط 10 سانتي متر خط روي كاپوت ميانداخت من چقدر بايد هزينه لكهگيری ميدادم؟ حداقل 500 هزار تومان، بماند از اينكه امشب هم بابا حسابم رو ميرسيد هم بعداً موقع فروش حداقل چند ميليون تومان فقط بهخاطر همين خط 10 سانتي از قيمت ماشين كم ميكردند».
500 هزار تومان هزينه لكهگيري 10 سانتي متر؟ چند ميليون افت قیمت به خاطر همين خط 10 سانتي متري؟!
حالا متوجه شدم. ماجرا اصلاً پيچيده نيست. اسمش را هر چه بگذاريم خفتگيري، باجگيري، دزد سرگردنه و... مهم اين است كه جواني پيدا ميشود و دست ميگذارد روي بزرگترين نقطه ضعف قشر مرفه. ميگويم جوان چون باج گير بايد آنقدر انرژي و چابكي داشته باشد كه بعد از گرفتن پول بلافاصله فرار كند و سرعتش آنقدر زياد باشد كه كسي نتواند دستگيرش كند. چرا دست ميگذارد روي بزرگترين نقطه ضعف مرفهين؟ مشخص است. كسي كه ميلياردي پول خرج ميكند و كلي هزينه گمرك و سختي سفارش و نگهداري ماشين خاص را ميدهد قطعاً مرفه است. چنين مرفهي حاضر است ميليوني خرج كند اما ماشينش يك شب بيرون نماند و خاك رويش ننشيند. حالا فكرش را كنيد جواني پيدا شود و همين مرفه پولدار را در چند ثانيه چراغ قرمز با نقطه ضعفش؛ خط انداختن روي ماشينش، تهديد كند. كاسب خوبي است مگر نه؟
به قول سرهنگ عينالله جهانی ، معاونت اجتماعي و فرهنگ ترافيك پليس راهنمايي و رانندگي كل كشور، خفتگيری هم اين روزها شكل نوين و جديدی به خودش گرفته است.
سرهنگ جهاني در اينباره ميگويد: بله متأسفانه اين روزها از خفتگيريهاي اينچنيني بسيار گزارش ميدهند. خفتگيران جواني كه ترجيح ميدهند دست روي نقطه ضعف مالكان و متمولان بگذارند. حقيقتاً هم خفتگيري بيرحمانهاي است. تصورش هم دردناك است. فكرش را بكنيد شما سوار ماشيني هستيد كه اگرچه 800 ميليون تومان يا حتي يك ميليارد قيمت دارد اما كوچكترين خط افتادگياش كلي هزينهبردار است و هرجايي هم در ايران امكان لكهگيري چنين ماشينهاي لوكسي را ندارند. شما هم كه جاي راننده چنين ماشيني باشيد و بدانيد افتادن حتي يك خط يك سانتيمتري ميتواند كلي هزينه برايتان بتراشد و بعد از آن هم بايد دربهدر دنبال صافكار حرفهاي باشيد؛ چون ميدانيد كه رنگ خودروهاي خارجي با تركيب رنگهاي خودروهاي داخلي 180 درجه متفاوت است و لكهگيري چنين ماشينهايي كار هركسي نيست پس مجبور ميشويد 500 توماني بدهيد و از شر خفتگير خلاص شويد.
وي ميافزايد: من با كل اين رفتار مخالفم چون سوءاستفاده كردن از داشتههاي ديگران از روي باجگيري و از طرف ديگر كوتاه آمدن راننده صرفاً به خاطر حفظ ماشينش مشكلي را حل نميكند. ادامه چنين رفتاري باعث ميشود راننده چنين خودروهايي هميشه با ترس در خيابانها تردد كنند و در هر شرايطي راحت پولي بدهند و به خيال خودشان خطر را رفع كنند در حالي كه آن باجگير وقتي ميبيند با تهديد يك نفر در روز 500 يا 600 هزار تومان نصيبش ميشود طبيعي است كه پول به دهانش مزه ميكند و سراغ خودروهاي ديگر ميرود.
به گفته سرهنگ جهاني اين يك آسيب و معضل اجتماعي است كه در مدت يك ماه اخير به سرعت گسترش پيدا كرده و انگار بقيه بيكارها و بيپولها هم كه ديدهاند روش خوبي براي كسب درآمد است دست به كار شدند و همه در موضع تهديد اخاذي ميكنند.
وي تأكيد ميكند: ما در مسند پليس به نيروهايمان هشدار دادهايم كه به محض مشاهده چنين برخوردهايي وارد عمل شوند و خاطي را دستگير كنند، كافي است مردم به نزديكترين نيروي پليس كه اين روزها سر اغلب چهارراهها حضور دارند به يك روشي اطلاع دهند. از طرف ديگر حتي در خيابانهايي كه مجهز به دوربين باشند هم امكان پيگيري چنين تخلفاتي هست و ما هم در موضع حمايت از مردم و مال و جانشان كوتاه نميآييم و برخورد ميكنيم.