کانال تلگرام ایران جیب
مدیران خودرو 777
مدیران خودرو 777
لست سکند تور مسافرتیلست سکند تور مسافرتی

نرم افزار حسابداری پارمیسنرم افزار حسابداری پارمیس

لاله‌زار دیروز و لاله‌زار دیجیتال امروز


کد خبر : ۲۱۹۵۸جمعه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۳:۴۷۳۵۹۵ بازدید

چه باورت بشود و چه نتوانی هضم کنی در این چند دهه که از عمر شهرهای مطرح ایران‌زمین گذشته، چه اتفاق‌هایی رخ داده و نسل جدید باید ...
لاله‌زار دیروز و لاله‌زار دیجیتال امروزلاله‌زار دیروز و لاله‌زار دیجیتال امروز

چه باورت بشود و چه نتوانی هضم کنی در این چند دهه که از عمر شهرهای مطرح ایران‌زمین گذشته، چه اتفاق‌هایی رخ داده و نسل جدید باید چگونه گذشته را از سر بگذراند! برای مثال همین تهران خودمان (چرا دروغ؟ «خودشان») در همین چند دهه اخیر به کجاها رسیده و برنامه‌ریزی کرده برای رسیدن به آینده به قول معروف دیجیتال...

نه از سر بی‌خیالی که برای یک بررسی کوتاه میدان توپخانه از ماشین پیاده شدم و ناخودآگاه سر بالایی را گرفتم و یک‌وقت دیدم در جایی هستم پر از سیم و پیچ و پیچ‌گوشتی و انواع چراغ باغی و خانگی و سوله‌ای و برو تا آخر... آن هم در خیابان بی‌درختی که لاله‌زارش می‌نامیدیم و در روزگاران دور روزهای آغازین بهار با جیب‌های گرم از عیدی‌ها می‌رفتم برای دیدن فیلم‌های تازه از راه رسیده روی پرده آن هم فارسی و هندی و بزن بروهای امریکایی و فرانسوی. حالا همه لاله‌زار تبدیل شده به مجموعه‌ای از دکان‌های چسبیده به هم با سیم و سیم‌پیچ و لامپ‌های گوناگون و ال‌ای‌دی‌های تازه از راه رسیده که خوشبختانه برق کمتری هم مصرف می‌کند و از لامپ ۴۰ وات گرفته تا هزار و ۲هزار و استاد و شاگردهایی که در همه زمینه‌ها به کارشناسی رسیده‌اند.


و نقشه راه

تکه اصلی معروف به پشت شهرداری با تاریخی ۶۰- ۷۰ ساله هنوز سر جایش است، با پاساژها و دکان‌های روی پشت‌بام که در هر گوشه‌ای بنده‌خدایی بساط پهن کرده و با نوعی ارزان‌فروشی، اقتصاد پاگرفته ماندگار از روزگار گذشته را ادامه می‌دهد، جایی که همین بساطی‌ها از پدر به پسر و از استاد به شاگرد رسیده، سرقفلی دارد و هیچ‌کس جای دیگری را نمی‌تواند بگیرد، هنوز خیره در روزگار لاله‌زار هستیم که «ژوریک» از راه می‌رسد، نیمچه پهلوان قدیمی که حالا با مو و سبیل‌های سفیدشده داخل پاساژ جای دایی‌اش را پر کرده...

دایی دیگر خسته شده بود، بس که ۵۰سال آزگار صبح در مغازه را باز می‌کرد و تا غروب روی پاها ایستاده و مشتری راه می‌انداخت، بیشتر هم مشتری‌های شهرستانی داشت که برای خرید مثلا لامپ رادیوهای قدیمی مراجعه کرده بودند و باید هم با دست پر می‌رفتند، دخترهایش را عروس کرده بود، پسرهایش هم یکی در ارمنستان و دو تای دیگر در آستارا و تهران، ازدواج کرده و زندگی راه انداختند، حالا دیگر سرش توی حل جدول است و خواندن روزنامه‌های صبح و عصر... حالا نوبت من و داداشم شده، روزگار است دیگر...

می‌گویم، عشق به کار و تعمیر و خرید و فروش حالا بیشتره یا اون وقت که کنار دست دایی شاگردی می‌کردی؟ کمی فکر می‌کند و می‌گوید: الان همه چی شده ساندویچی، یا صحیح‌تر دیجیتال، اونوقت‌ها دست‌مون به «هویه» بود و قلع سیم‌پیچ شده، با هر اتصالی دود می‌آمد توی دماغ و چشم‌مان، اما وقتی لامپ جا می‌افتاد و خط برقرار می‌شد، چه حالی داشت صدای موسیقی و خبرخوانی ساعت ۲ بعدازظهر! یه کار هنری بود، حالا شده عینهو شعبه‌های بانکی، خلوت و بی‌رفت و آمد، یه کارت بزن تو دستگاه، اونم بیرون بانک، پولتو بگیر، پول قبض‌ها رو بپرداز، از این حساب به اون حساب بریز... کار ما هم همین‌طور شده، اصلا کی دیگه کار تعمیری میاره؟ شدیم مثل اروپایی‌ها و امریکایی‌ها، صرف نمی‌کند تعمیرات داشته باشیم، آفتابه خرج لحیمه، اینه که زدیم به کار قطعه‌فروشی برای تلویزیون‌های قاب عکسی، باتری فروشی، آچار و دم‌باریک و هزار قطعه دیگه که همه‌شون هم به قول معروف از جاده ابریشم اومده، خاک پرجمعیت و پربرکت چین و ما چین و...


قبل و بعد از تحریم

در این یک خیابان باریک و دراز و شلوغ بعد از تبدیلش به وضعیت جدید دیگر هیچ تغییری پیش نیامده، جز اینکه از هر گوشه این شهر بزرگ آن هم با استفاده از مترو به اینجا می‌آیند، کلی خرید می‌کنند بدون ضرر و زیان، می‌خرند و می‌برند.


برمی‌گردیم لاله‌زار

برای لاله‌زار خواب تازه‌ای دیده‌اند، از پیاده‌راه گرفته تا جایی برای قدم زدن و اندیشیدن، حالا این اتفاق به گونه‌ای رخ می‌دهد و بزرگان باید جواب بدهند، چقدر بحث و نظر و مسئله خواهیم داشت، مثلا صدها نفر در حال حاضر پیاده‌روها را اشغال کرده‌اند، به دستور کی؟ به سفارش کی؟... با کدام اجازه؟ مثل خیابان‌های دیگر است دیگر، همین‌طور از سر توپخانه بگیر برو جلو تا کوچه مربوط به خانه اتحادیه یعنی همان خانه بسیار پرخاطره دایی‌جان معروف به ناپلئون به عبارت دیگر سرجمع، ۱۰۰ نفر در این پیاده‌رو و ۱۰۰ نفر در آن پیاده‌رو میزهایی برقرار کرده‌اند برای نمایش اجناس قابل عرضه با قیمت‌های مختلف، اما ارزان‌تر از مناطق دیگر، به‌عبارت دیگر هر نفر فعال، یعنی یک خانواده که یک نفر از صبح تا غروب کار کند و چند نفر زندگی کنند و نان حلال بخورند. 

هنگام سفر در لاله‌زار باز به نکته جالب دیگری برمی‌خوریم، نخست اینکه تابلوهای سینمایی در همان اندازه مشخص و شناخته شده اما خاک‌خورده و شکسته بسته سر جای‌شان است، با نام سینماهایی که روزگاری برو بیایی داشتند، بنا به عادت آن روزها یک بلندگو هم کنار تابلو قرار داشت که صدای فیلم را برای آدم‌های رهگذر بیرونی پخش می‌کرد، بی‌جهت نبود که بعضی‌ها نشسته در صف گوش به صداها، فیلم را که بارها هم دیده بودند بار دیگر اینطور گوش می‌کردند، آن هم در عصری که سینما سرگرمی فصلی جماعت شهری به شمار می‌رفت، رادیو فقط در خانه‌ها بود و تلویزیون چنان ارج و اهمیتی داشت که جز با حضور پدر و مادر خانواده روشن نمی‌شد. آدم‌های خانه به‌دوش و خیابانی هم تنها سرگرمی‌شان گوش کردن به صدای فیلم بود، نه خرجی داشت، نه کسی مزاحم می‌شد، شب هم یک جایی برای خواب بود، فقط خوابیدن.


از رکس تا متروپل

تابلوی سینما رکس، سینما ایران و سینما البرز، هنوز هست، از چند سرایدار می‌پرسم، ماجرا چیست؟ هیچ‌کدام جواب به‌دردبخوری نمی‌دهند، اصلا از جواب دادن طفره می‌روند، فقط یک حاج‌آقای مالک الکتریکی جنب سینما رکس خیلی شمرده می‌گوید: اینها منتظرند تا تغییر کاربری بگیرند، سینما را با همه اثاثیه‌اش بفروشند و یک فامیل خوشحال شوند، اما ارشاد اجازه فروش نمی‌دهد، یا آن کاربری فعلا مجاز نیست. می‌پرسم: وقتی دیگر نمی‌شود در آپارات‌خانه را باز کرد، نمی‌شود میلیاردها خرج کرد برای دکوراسیون و فضای درونی و بیرونی مشتری سینما کلاهش را هم باد به این منطقه بیاورد دنبالش نمی‌آید، جریان پس چیست؟

حاج‌آقا به تبسمی می‌گوید: نگران نباشید، دو سر سوده، یک سرش همین طول کشیدن برای تعیین تکلیف، قیمت زمین را به شدت ترقی داده، یعنی اسکناس‌ها شده سکه‌های طلا، بعد هم، همه می‌دانند اینجا برای صاحبان زمین‌ها و بازمانده‌ها به قول معروف آبی گرم نمی‌شود. تازه یه خبر دیگه هم هست، همین خانه قدیمی «اتحادیه» یا خانه دایی‌جان، معروف به ناپلئون. 

طبق گفته بعضی‌ها، قراره غیر از یک فضای سبز و زیبای خاطره‌انگیز، ۲ یا ۳ سالن برای سینما و یک سالن هم برای اجتماعات و تئاتر در آخر کار داشته باشد، گرچه می‌شود در طرف فردوسی را هم باز کرد و پذیرای تماشاگران سنتی و حرفه‌ای شد، اما در هر حال مسئله وجود آن همه مغازه و فروشگاه مربوط به وسایل برقی و رفت و آمد و بارهایی که در پیاده‌رو «دپو» می‌شود را هم باید حل کرد، آن هم در موقعیتی که قیمت هر مترمربع زیربنا حتی به یک میلیارد هم می‌رسد، شهرداری و یا وزارت ارشاد قدرت خرید و برگردان شغلی این مغازه‌ها را در لاله‌زار پایین و لاله‌زار نو دارد؟ اگر دارد برنامه‌ریزی برای چشم‌انداز آینده این ناحیه سنتی و قدیمی که میدان توپخانه را به انتهای مسیرش در خیابان انقلاب وصل می‌کند چگونه خواهد بود؟ در ثانی ما گروه مشغول به کار در این منطقه به کدام نقطه تهران می‌توانیم حرکت کنیم؟ می‌دانید چقدر خرج می‌برد؟ چندصد یا حتی هزار نفر زحمتکش و نانخور ممکن است دچار ضرر و زیان شوند؟ آن هم برای رسیدن به یک فضای فعلا رویایی.


پارک، زندگی و آینده‌نگری

طبق برنامه‌ریزی مناطق مختلف شهرداری‌ها قرار است برای بخش‌های سنتی و قدیمی تهران، به‌ویژه در قسمت‌های جنوبی اقدام به ساخت پیاده‌راه‌ها و مکان‌های تفریحی کنند، اما این طرح در عمل با موفقیت روبه‌رو نشده است، برای مثال در منطقه مربوط به میدان امام حسین(ع) تا میدان شهدا، حتی سنگفرش‌های قدیمی هم شکل گرفت، اما وقتی با ترافیک سنگین روبه‌رو شدند جز در یک قسمت کوچک از پشت کارخانه برق تا میدان شهدا بقیه راه‌ها را دوباره باز کردند، در سبزه‌میدان و خیابان‌های اطراف بازار، خوشبختانه این پیاده‌راه بدون مشکل‌های مربوط، پذیرای خریداران و نیز گردشگران داخلی و خارجی شده و از نظر اقتصادی هم به نفع مغازه‌دارها و دست‌فروش‌ها است، این نشان می‌دهد این پیاده‌راه‌ها به عنوان جاهایی برای نفس کشیدن شهری لازم است، حالا در لاله‌زار بزرگترین قدم‌های ممکن باید برداشته شود، به گفته یکی از مهندسان شهرداری: بپذیریم که این طرح‌های «پیاده‌راه» می‌تواند به عنوان یک حرکت ملی هم تلقی شود، یعنی به نفع همه مردم است و نیز به نفع کسانی که سرمایه‌های‌شان را وسط گذاشته و می‌خواهند از این سرمایه‌ها سود ببرند، خانه اتحادیه در لاله‌زار از نظر بررسی شهری در اندازه‌های کافه نادری، قدیمی‌ترین هتل رستوران (۶۰-۷۰ ساله) است که ارزش تاریخی دارد، جواب زحمت‌های کشیده شده را خواهد داد و به هر حال این طرح‌ها، به نوعی طرح‌های ملی برای همه و برای تهران شلوغ امروزی است. 

اگر هم بوستان‌هایی هر چند کوچک در کمرکش‌های این پیاده‌راه‌ها با درخت و چمن و آب ساخته شود که چه بهتر، به نفع خانواده‌هاست، فکر کنید، وقتی پیاده‌راه سنگفرش شده لاله‌زار شکل بگیرد، خانه اتحادیه با آن برنامه‌ریزی هنری تبدیل به احسن شود، ۲، ۳ سالن بزرگ، رستوران و محل حضور کودکان دیده شود، چقدر به نفع نقشه‌ریزی شهری است و می‌تواند موثرباشد! لاله‌زار را در خیال و رویا با درخت‌هایش، جوی دوطرفه آب و سنگفرش و حضور مردمی‌اش مجسم کنیم و این مسیر را تا مخبرالدوله و جلوی مجلس شورای اسلامی ادامه دهیم، آن وقت می‌شود به یک بوستان بزرگ فکر کرد برای شهر تهران، شهری که لااقل در این چند دهه اخیر زیر بار جمعیت و شلوغی و ازدحام خفگی را مجسم می‌کند، و به عبارتی گردشگرپرانی می‌کند تا گردشگرپذیری... جامعه، اقتصاد، استفاده از نیروهای جوان کاربلد و همه و همه در این بخش از شهر تهران که یادگار تهران قدیم هم هست، می‌تواند الگویی باشد برای دیگر نقاط شهری که همه قدمتش حدود ۲۵۰ سال است، یعنی پذیرایی از ۳ نسل با قواعد مربوط به شناخت یک جامعه شهری... 

خیلی چشم‌ها به لاله‌زار خیره است؛ قلم به دست‌های نیم قرن پیش که صبح‌های‌شان را در کافه شیرین و نادری و تهران پالاس به حرف و بحث و نوشتن و عصرها در چاپخانه‌ها و دفتر مجلات و نشریات ادبی هنری که نتیجه‌هایش را می‌توان در بسیاری کتابخانه‌های خصوصی و کتابخانه ملی و کتابخانه‌های روزنامه‌های اطلاعات و کیهان دید. 

و... اما، لاله‌زار وقتی لاله‌زار شد، برای ما هم عمری مانده بود، بسیار حرف‌های ناگفته بر زبان خواهد آمد تا بدانیم در این شهر که روزگاری زیرزمین قرار داشت و حالا گل سرسبد ایران‌زمین شده، چه گذشته و چه خاطراتی هنوز در خفا و سکوت مانده است. 
صبر می‌کنیم... 
 


محمدعلی عرفی‌نژاد - گروه تجارت / صمت



اخبار مرتبط

دیدگاه ها

افزودن دیدگاه


  • نظرات غیر مرتبط با موضوع خبر منتشر نمی شوند.
  • نظرات حاوی توهین و افترا منتشر نمی‌شوند.
  • لطفاً نظرات خود را به صورت فارسی بنویسید.
نام:
پست الکترونیک:
متن:

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار هفته

پربحث ترین ها

سایر خبرها